مفهوم روشنگری در اندیشه اروپایی

Enlightenment
منبع: / سایت / ای رسانه به نقل از روزنامه همشهرى
تاریخ انتشار در سایت:  فروردین1382
نویسنده : هاشم صالح

پرفسور «رولان مورتیه» پژوهشگر بلژیکی بر این باور است که سده هجدهم، نخستین دوران تاریخ است که به ذات، کیان و وحدت خود آگاه می شود. نیز به این درک می رسد که مکلف به اجرای رسالت مهمی برای بشریت است؛ رسالت روشنگری. این نخستین دورانی است که به واسطه نوشته های فیلسوفان و نبردهای فکری شان، برنامه کار روشنی را مطرح کرده است. برای شناخت این دوران باید روشنگری را با تاریکی یا روشن را با تیره مقایسه کنیم. اما این اصطلاح دارای معنای اخلاقی و معرفت شناختی نیز هست. تضاد وجودی میان روشنگری و تاریکی با تناقض میان خیر و شر، حقیقت و خطا یا دانش و نادانی مشابه است. ظاهرا این اصطلاح دقیقا در علمانی شدن سده هجدهم و قبل از آن که توسط فیلسوفان عصر خردگرایی علمانی شود، منشأ مذهبی داشت. مثلا در «سفر تکوین» این جمله آمده است: «آنگاه خداوند دریافت که نور، نیک است و نور را از ظلمات جدا کرد» و چون خدا، خود خالق نور است، شریف ترین صفت ها را در آن دید، لذا خداوند در تورات خود را «نور ابدی» می نامد. سیمایش پرتوافشان یا درخشان و سخنش چراغ یا نور است. انجیل نیز همین سیما را دوباره مطرح کرد؛ وقتی حضرت مسیح گفت: «من نور جهانم: آن کس که پیرو من شود، هیچ گاه در ظلمات گام نخواهد زد بلکه نور زندگی از آن وی خواهد شد.»
پرفسور مورتیه می گوید: این مفهوم دینی طی سده های میانه در کتاب های لاهوت گرایان مسیحی و صوفی و پرهیزگاران و شکیبایان ادامه یافت که بیانگر وحی درخشان یا اشراق گونه ای است که طبیعت انسان و هدف هایش را در این جهان و آن جهان و نیز تکالیف محول به او را روشن می سازد. لاهوت گرایان درباره «نور الهی» یا «نور ایمان» که نزد برخی از شخصیت های استثنایی تاریخ نظیر پیامبران و عارفان بزرگ تجلی می یابد، سخن راندند. اما این اصطلاح بیانگر میراث دینی کلیسای مسیحی نیز هست. لذا برخی از آنان گفته اند که نور ایمان و انجیل، ظلمات نوع بشر و نابینایی را از میان برده است.
اکنون این پرسش مطرح می شود که این اصطلاح مشهور چگونه از فرهنگ واژگان کهن دینی به فرهنگ واژگان نوین فلسفی منتقل شده یا به معنای دیگر چگونه علمانی یا عقلانی شده است و توسط چه کسی؟ ظاهرا دکارت (1596 ـ 1650) نخستین کسی بود که اصطلاح روشنگری (نور یا روشنایی) را به معنای نوین و جدای از مفهوم دینی یا انجیلی اش به کار گرفت. او از نور طبیعی سخن می گوید که مسأله زیر مورد نظر اوست: کل حقایقی که انسان به واسطه صرف کاربرد خرد بدان دست می یابد. اما دکارت از این اصطلاح بر ضد دین یا به عبارتی علیه روحانیان ـ آن گونه که بعدها ولتر و دیدرو انجام دادند ـ استفاده نمی کند، بلکه از آن در چارچوب احترام کامل ارزش های دینی بهره می گیرد.
به عنوان مثال وی در کتاب خود به نام «اصول فلسفه» می گوید: ملکه دانش که خداوند به نام دارد و هیچ چیزی را نمی بیند مگر این که صحیح باشد. پس از وی لایب نیتس (1646 ـ 1716) همان اندیشه را بازگو می کند و می گوید: عقل، همان رشته حقایقی است که آنها را به واسطه نور طبیعی (یا روشنایی طبیعی) که خدا به ما بخشیده می شناسیم. اما از میان همه شاگردان دکارت، مالبرانش (1638 ـ 1715) کسی بود که این اصطلاح را به کار گرفت و تا حد شیفتگی به آن علاقه داشت. او بارها از این اصطلاح استفاده می کند و به واسطه آن با اصطلاح طبیعت یا عقل به هماوردی برمی خیزد.
مسأله شگفت انگیز آن است که از نظر روحانی بزرگی چون مالبرانش این اصطلاح از اصطلاح های عدالت و گناه برتر است. در اینجا درباره چگونگی استفاده مؤلف کتاب «در جستجوی حقیقت» از این اصطلاح، مثال هایی می زنیم: «هر انسانی باید از شهادت خطا و آمیخته با احساسات و تخیلات بپرهیزد و هر چیز را طبق انوار درونی خود به داوری بنشیند.» وی درباره خدا می گوید: «نور او، تابان و درخشان و پاک و صاف است اما هوس ها را پیوسته به نابینایی می کشاند و با تیرگی خود، مانع روشن شدن ما از روشنای اش می شود …… » مثال ها فراوانند، اما در اینجا می بینیم که نور طبیعی خرد انسانی متکی بر نور الهی یا به شکل ناگسستنی در پیوند با آن خواهد ماند. مالبرانش، خردگرایی مستحکم دکارت و ایمان دینی را در درون خود دارد. طبعا نتیجه این امر، کاهش ارزش، کشف، تخیل یا عواطف و تمرکز وی فقط بر اهمیت عقل است. از این رو عقلانیت این مرد ـ به رغم اهمیت وی و همه دکارتی ها در تاریخ اندیشه ـ عقلانیت خشک نامیده می شود. سپس اندیشمند پروتستان پی یر بایل (1647 ـ 1706) پدیدار می شود تا برای نخستین بار در تاریخ، نور طبیعی را بر نور فوق طبیعی، چیره سازد بی آنکه منکر اولی شود. این کار، گام نوینی در جهت رهایی از لاهوت مسیحی و دستیابی به عقلانیت کامل بعدی است. چکیده کلام «بایل» آن است که نمی توان خدا را درک کرد یا به وی ایمان آورد مگر آن که قبلا از نور طبیعی عقل برخوردار باشیم. در نتیجه، عقل در مرتبه نخست است، اما بایل جرأت نمی کند از این فراتر رود تا به طور کلی نور بالایی را از نور عقل جدا کند، زیرا در آن هنگام تفکر در این باره، محال می نمود. اما در دوران ولتر و دیدرو یعنی پس از صد سال این کار ممکن می شود. لذا می بینیم اندیشه به کندی پیشرفت می کند، اما به هر حال پیشرفت می کند. عقل انسان به یکباره از لاهوت دینی مسیحی آزاد نمی شود بلکه این کار به تدریج انجام می شود و تجزیه اندیشه اروپایی،گواه روشن این امر است. در واقع واژه جمع «انوار = روشنی ها» به هماوردی با واژه مفرد «نور = روشنی» پرداخته و حتی در اکثر اوقات جایش را گرفته است. لذا اکنون از دوران روشنگری ها (انوار)، فلسفه روشنگری ها (انوار)، انوار طبیعی عقل و نظایر آن صحبت می شود.
به هر حال، اصطلاح روشنگری به تدریج از هاله دینی مسیحیت بیرون آمده است تا یک دوران کامل را در برگیرد و این همانا دوران رهایی عقلی و فکری سده هجدهم است. از آن پس، شکل طرح فکری و پیکارگرایانه ای به خود گرفت که قصد دارد بشریت اروپایی و غیر اروپایی را از ظلمات سده های میانه و سلطه کشیشان رهایی بخشد. طبعا به علت هراس فیلسوفان از حاکمیت و کلیسای مرتبط با آن، این طرح ضمنی و غیر علنی بود تا این که کندرسه در سال 1794 در کتاب مشهور خود ـ طرح بیانیه تاریخی پیشرفت اندیشه بشری ـ این مسأله را آشکار بیان کرده است. برای نشان دادن فاصله طی شده میان نخستین روشنگران یا کسانی که راه را برای روشنگری آماده کردند و روشنگران واقعی کافی است میان پی یر بایل از یک سو و ولتر، دیدرو یا روسو از سوی دیگر مقایسه کنیم. اینان پس از وی آمدند و کارش را تکمیل کردند. درست است که «بایل» در فرهنگ تاریخی و انتقادی خود، به تصور عقلانی از دین باور داشت و از جایگاه و تسلط روحانیان کلیسا بر خردها انتقاد می کرد و خواهان پژوهش آزادانه در کتاب های مقدس و آزادی فکر و عقیده در زمانی شد که فرانسه در بدترین لحظه های تعصب دینی به سر می برد و اندیشمندان و از جمله «بایل» را سرکوب می کرد؛ اما جسارت آن جهش را نداشت که عقل را از چیرگی لاهوت کلیسا رها کند. وی اسیر دیدگاه بدبینانه مسیحیت درباره تاریخ و انسان باقی ماند و به عقل بشری مظنون بود. وی از این می هراسید که خرد بشری بدون کمک عقل الهی، گمراه شود و در بیراهه های بی پایان قرار گیرد.
اما این پرسش باقی می ماند که آیا روشنگری اروپا در واکنش به ذهنیت تاریک اندیش سده های میانه و دادگاه های تفتیش عقاید، در جهت عکس تندروی نکرده است؟ و آیا نباید به روشنگری بپردازیم که متوازن تر باشد؛ مقصود آن نوع روشنگری است که میان نور عقل و نور ایمان، وحدت ایجاد نماید.

Latest News

کشمکش ترک و فارس در ایران


قالت لي الشجرة: هنا مرغنا أنف الجيش الفارسي في الوحل


جلوه هاى زشت و زيبا در قيام مردم


پیام من به ملت کورد در تلویزیون کورد کانال


با اين شعار مسموم برخورد كنيم: ما آریایی هستيم عرب نمى پرستيم


Facebook

Twitter

Flickr