عرب ها و نومحافظه کاران آمریکا

Prince_Bandar_bin_Sultan_with_G.W._Bush
نویسنده : یوسف عزیزی بنی طرف

موضوع «عرب ها و نومحافظه کاران آمریکا» یک موضوع چند بعدی است. ضمنا جهان عرب، عرصه عریض و طویلی است که بیست و دو کشور را در بر می گیرد. لذا ما در اینجا بر چند کشور عربی خاورمیانه نظیر عراق، عربستان سعودی، مصر، سوریه و فلسطین تأکید می ورزیم و کنش و واکنش میان گفتمان نو محافظه کاری آمریکا با دولت ها، روشنفکران و احزاب و رسانه های کشورهای یاد شده را بررسی می کنیم. اما پیش از آن باید نظری به دیدگاه های نو محافظه کاران بیاندازیم.

اصولا هر گروه یا جنبش سیاسی، پراتیک خود را بر پایه های آثار تئوریک و اندیشه های یک فیلسوف یا متفکر بزرگ بنیاد نهاده است و گروه محافظه کاران جدید آمریکا نیز از این قاعده، مستثنی نیستند. در واقع خمیرمایه دیدگاه های اینان، همان اندیشه های لئواشتراوس، فیلسوف معاصر آمریکایی است. وی معتقد است که دموکراسی در جهان را نمی توان فقط با روش های مسالمت آمیز رواج داد بلکه این امر به استفاده از زور و نیروی نظامی نیز نیاز دارد.

گروه نو محافظه کاران در سال ۱۹۹۱ با انتشار بیانیه ای، حضور خود را در عرصه سیاست اعلام کرد. در میان امضاءکنندگان آن بیانیه می توان به نام افرادی برخورد که اکنون پست های کلیدی را در اختیار دارند؛ نظیر رامسفلد وزیر دفاع کنونی آمریکا و معاونش پل ولفوویتز و ریچارد پرل رییس سابق هیأت مشاوران سیاسی وزارت دفاع. اغلب افراد این گروه پس از انتخاب جرج بوش در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۰۰ میلادی در ساختمان پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) مستقر شدند. از آن هنگام نوعی کشمکش میان آنان و محافظه کاران سنتی چیره بر وزارت خارجه و سازمان جاسوسی آمریکا پدید آمد. اما این کشمکش در اساس درباره تاکتیک های به کار رفته در سیاست خارجی آمریکا نسبت به خاورمیانه است تا خود استراتژی کلی دولت جرج بوش. در ترکیب گروه بازهای نو محافظه کار آمریکا، افزون بر مسیحیان سنتی همچون رئیس جمهور، چهره های وابسته به فرقه مسیحیان صهیونیست نظیر جان اشکرافت وزیر دادگستری آمریکا و نیز شخصیت های یهودی هواخواه حزب راستگرای لیکود همچون پل ولفوویتز و ریچارد پرل را می توان مشاهده کرد. ضربه های تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ در نیویورک و واشنگتن نقطه عطفی را در زندگی سیاسی این گروه تشکیل می دهد. از آن پس آنان فرصت را برای تحقق هدف های خویش مناسب دیدند. نومحافظه کاران در تزهای خود، ریشه کنی تروریسم و بنیادهای مذهبی و فرهنگی آن را مشروط به گسترش دموکراسی می بینند اما برای پیشبرد این مسأله کاربرد زور و قدرت نظامی در اولویت برنامه های آنان است.
کریستول یکی از مراجع موثر در تفکر جرج بوش و از مبتکران اندیشه جنگ علیه عراق در گفتگویی با روزنامه اسرائیلی هاآرتص درباره هدف های محافظه کاران چنین می گوید: «آماج این جنگ شکل دهی و برپایی خاورمیانه جدید است. این جنگ به منظور تغییر فرهنگ سیاسی کل منطقه انجام گرفت.» او می افزاید: «آن چه در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ رخ داد این بود که آمریکاییان به هوش آمدند و کشف کردند که جهان، دیگر آن جهانی که از قبل می شناختند نیست. این جهان، به مکان خطرناکی بدل شده است. لذا آمریکاییان در پی «اصل» یا ایده ای بودند تا در رویارویی با این جهان خطرناک به آنان کمک کند و تنها ایده ای که یافتند همانی بود که نومحافظه کاران در پیش گرفته بودند.این ایده بر اساس تغییر فرهنگ سیاسی منطقه – که امثال صدام حسین و اسامه بن لادن را می پرورد – و نیز بر مبنای ایجاد نظم نوین جهانی و آمادگی برای کاربرد زور به منظور برپایی و این نظم قرار داشت.»
در کانون برنامه های دولت آمریکا برای دستیابی به هدف های یاد شده، طرح «خاورمیانه بزرگ» است که عناوینی چون دموکراسی، اصلاحات، توسعه، تغییر و اعطای جایگاه واقعی زنان را در بر می گیرد.
اما به عقیده نیروهای ضد آمریکایی جهان عرب این طرح، حاوی دیدگاه های ایالات متحد آمریکا برای شکل دهی دوباره منطقه خاورمیانه به منظور تحکیم چیرگی آمریکاست.
در سخن گفتن پیرامون طرح خاورمیانه بزرگ و یورش آمریکا و متحدانش به عراق بی مناسبت نیست به روابط غرب و ملت های عرب در دوران جدید اشاره ای بکنیم. ناپلئون بناپارت در آغاز سده نوزدهم به مصر و سوریه حمله کرد که در نهایت با شکست روبه رو شد اما تأثیر آن تا سال ۱۹۶۰ یعنی سال استقلال الجزایر باقی ماند. دخالت بعدی غربیان در جنگ جهانی اول و پس از آن رخ داد. یکی از پیامدهای آن جنگ، آغاز تحقق طرح صهیونیستی «میهن قومی یهود» در فلسطین بود. از دیگر نتایج جنگ جهانی نخست، فروپاشی امپراتوری اتریش، امپراتوری آلمان امپراتوری روسیه و امپراتوری عثمانی بود.
فروپاشی این امپراتوری ها بدون پیامد نبوده است. کشورهای بالکان هنوز هم از نتایج فروپاشی امپراتوری اتریش رنج می برند .فروپاشی آلمان به جنگ جهانی دوم و تقسیم آلمان منجر شد اما همین کشور پس از تفکیک شوروی بار دیگر وحدت خود را باز یافت. امپراتوری شوروی جایگزین امپراتوری روسیه تزاری شد که پس از جنگ سرد خود نیز فرو پاشید. فروپاشی امپراتوری عثمانی باعث تقسیم خاور و باختر عربی و ایجاد مرز میان کشورهای عرب شد اما ثبات تحقق نیافت. تحلیلگران اصولا این پرسش را مطرح می کنند که آیا ما همچنان در عرصه پیامدها و بازتاب های فروپاشی امپراتوری عثمانی به سر می بریم؟
اصولا پیوند میان آمریکا و دنیای عرب در دو دایره نیمه پیوسته قرار دارد: نخست، دایره کشمکش عربی – اسرائیلی و دوم دایره روابط و مصالح مشترک و همکاری در عرصه های سیاسی، اقتصادی، نظامی و از جمله رزمایش های مشترک نظامی.
اسرائیل همه نیروی خود را در دایره نخست ذخیره می کند تا جانبداری آمریکا را به سود خود تضمین کند اما هدایت دایره دوم به عهده آمریکاست که مصالح استراتژیک و اساسی در کشورهای عربی و نیز مصالح مشترکی با آنها دارد.
گاهی «اسرائیل» از خطوط قرمزی که مصالح امنیت ملی آمریکا را نقض می کرد، فراتر می رفت که در این حالت روسای جمهور آمریکا – ولو موقتا – از سنت جانبداری از «اسرائیل» ظالم یا مظلوم خارج می شدند. این کار در عهد جرالد فورد در سال ۱۹۷۴ رخ داد زیرا وی تصمیم داشت بازنگری کاملی در سیاست آمریکا در خاورمیانه به عمل آورد. در سال ۱۹۹۱ نیز جرج بوش پدر تصمیم گرفت «اسرائیل» را به علت نقض تعهدهایش درباره ساختن شهرک نشین ها کیفر دهد. وی اعلام کرد ده ها میلیارد دلار اعتبار وام به رژیم صهیونیستی را متوقف می کند. کلینتون – به ویژه در دوره نخست ریاست جمهوری اش – کوشید تا این دو دایره را از هم جدا نگه دارد.
اکنون اما وضع تغییر کرده است و آمریکا نه تنها کشور جانبدار «اسرائیل» در کشمکش با عرب هاست و نه تنها تل آویو بر تصمیم سازان کاخ سفید فشار می آورد بلکه این رژیم در تدوین سیاست های آمریکا درباره جهان عرب به شریک کاملی بدل شده و خط فاصل میان دو دایره کشمکش عربی – اسرائیلی و روابط آمریکا و مصالحش در جهان عرب، محو گشته است. این امر به برکت وجود نومحافظه کاران در دولت جرج بوش حاصل شده است.
در سال ۱۹۹۶ موسسه پژوهش های پیشرفته سیاسی و استراتژیک که وابسته به نیروهای فشار یهودیان آمریکاست،گروهی را مسئول تهیه پژوهشی ویژه درباره «اسرائیل» کرد. این گروه از ریچارد پرل و داگلاس فیت معاون کنونی وزیر دفاع و دیوید ورمسر، عضو کنونی دایره خاورمیانه شورای امنیت ملی آمریکا تشکیل می شد که سندی معروف به اوراق استراتژیک تهیه کرد. عنوان این پژوهش این بود: «Clean Break: Anew strategy For securing the Realm» که ترجمه اش می شود : «گسست کامل: استراتژی نوین برای تدارک چیرگی برزمین.»
این سند به بنیامین نتانیاهو ارائه شد که در آن هنگام خود را برای نخست وزیری اسرائیل آماده می کرد تا راهنمای سیاست های دولتش باشد. این سند در واقع مبنای استراتژی نومحافظه کاران درباره مسئله فلسطین بود ازجمله مواد مهم این سند:
– دعوت به روابط جدید «اسرائیل» با آمریکا که «اسرائیل»در این روابط در مرکزی برابر قرار گیرد.
– روابط جدید براساس فلسفه صلحی شکل می گیرد که به واسطه قدرت انجام می شود.
– پذیرش نامشروط حقوق منطقه ای «اسرائیل»!
– موازنه قوا، کلید امنیت «اسرائیل» باشد.
– ایجاد جایگزین برای یاسر عرفات و گروه وی.
– تغییر اصل زمین در برابر صلح به اصل صلح در برابر صلح.
– اشاره به این که هرگونه فعالیت محتمل برضد عراق و تغییر رژیم آن، توازن قوا را به سود «اسرائیل» تغییر خواهد داد.
بسیاری از کارشناسان سیاست خارجی آمریکا و از آن میان، پاتریک بیوکانن و ویلیام کلر در آثار خود تأکید کرده اند که «اسرائیل» همواره مرجعیتی در کانون اندیشه نومحافظه کاران بوده است.
اگر «نفت» و «اسرائیل» را بیانگر مصالح استراتژیک ایالات متحد آمریکا به شمار آوریم، محافظه کاران بر این باورند که چیرگی بر نفت عراق، وضع آن را به عنوان عامل فشار بر سیاست های آمریکا درباره عرب ها و «اسرائیل» تغییر خواهد داد.
خارج کردن منابع نفت عراق از دست رژیمی مخالف با آمریکا و اسرائیل و اعطای آن به رژیمی دوست با آمریکا، به این کشور کمک خواهد کرد تا به طور مستقیم یا غیرمستقیم در این عرصه ایفای نقش کند.
ایالات متحد آمریکا از این موضوع برای فشار سیاسی و اقتصادی بر رقیبان بالفعل و بالقوه آینده نظیر چین و اتحادیه اروپا استفاده خواهد کرد.
نومحافظه کاران آمریکا در عراق با رژیمی رو در رو شدند که طی حکومت سی و پنج ساله اش باعث شده بود سه تا چهار میلیون عراقی کشور خود را ترک کنند.
رژیم پیشین عراق با وجود حزبی با یک میلیون عضو و انواع نیروهای نظامی و امنیتی به علت دیکتاتوری خشن صدام حسین از سال ۱۹۹۱ و پس از سرکوب گسترده کردها و شیعیان مشروعیت تاریخی خود را از دست داد. نومحافظه کاران از این موضوع حداکثر استفاده را بردند و نه تنها دوستان قدیمی خود همچون حزب کنگره عراق و حزب وفاق ملی و حزب دموکرات و اتحادیه میهنی کردستان بلکه احزاب مخالف جنگ نظیر مجلس اعلای اسلامی و حزب کمونیست عراق را نیز با خود همراه کردند.
این همراهی تاکنون نیز ادامه دارد. نومحافظه کاران با مطرح کردن شعارهای مورددرخواست نیروهای مبارز عراقی طی پنج دهه اخیر، توانستند این نیروها را با خود همگام سازند. البته این همگامی از انتقاد از روش های اشغالگران خالی نبوده و نیز شدت این انتقادها از گروهی تا گروه دیگر تفاوت داشته است. شعارهایی که مطرح می شود بر ضرورت تثبیت دموکراسی، آزادی، کثرت گرایی و فدرالیسم در عراق تأکید می کند.
بی گمان شخصیت ها و نیروهایی نیز هستند که با اصل اشغال عراق توسط آمریکا مخالف بودند و هنوز هم هستند. از دشمنان کنونی نومحافظه کاران در عراق می توان از گروه بنیادگرای القاعده و هواداران و اعضای پیشین حزب بعث عراق نام برد. به اینها باید «جیش المهدی» مقتدا صدر را نیز اضافه کنیم.
اصولاً گفتمان روشنفکران و رسانه های کشورهای عربی با گفتمان همگنان آنها در عراق نسبت به نومحافظه کاران آمریکا تفاوت دارد.
از چپگرایان و لائیک های مصری و روشنفکران مغربی گرفته تا ناسیونالیست های لبنانی و هواخواهان القاعده در عربستان سعودی و یمن همگی با گفتمان نومحافظه کاران درباره خاورمیانه به ویژه با اشغال عراق، مخالف اند.
اغلب مطبوعات و رسانه های کشورهای عربی نیز همین شیوه را دارند. کار به جایی رسیده که شبکه تلویزیونی الجزیره به علت سیاست های خبری اش درباره عراق، مغضوب نومحافظه کاران حاکم بر آمریکا قرار گرفته است. و می دانیم که این شبکه پرنفوذ و پرطرفدار در میان توده های عرب در سال ۱۳۷۶ به تشویق آمریکا در قطر تأسیس شد تا به گشایش فضای رسانه ای و سیاسی در جهان عرب کمک کند.
احزاب، شخصیت ها و روشنفکرانی نیز هستند که در کشورهای عربی یا در خود آمریکا با اندیشه های نومحافظه کاران درباره جهان عرب همنوایی دارند. پرفسور فؤاد عجمی (لبنانی تبار) و دکتر کنعان مکیه (عراقی تبار) از برجسته ترین روشنفکران عرب در آمریکا هستند که مبلغ اندیشه های یادشده اند. آنان در این زمینه کار را حتی به مرحله ضدیت با ادوارد سعید کشاندند.
در واقع میزان همراهی روشنفکران و احزاب مخالف رژیم ها و دولت های عربی با گفتمان نومحافظه کاران با ماهیت این رژیم ها و دولت ها نسبت مستقیم دارد. یعنی هرقدر این رژیم ها- که اغلب سرشتی استبدادی دارند- به آمریکا وابسته باشند هم خودشان و هم آمریکای پشتیبانشان مورد مخالفت و حتی نفرت روشنفکران و احزاب اپوزیسیون و توده های مردم قرار می گیرند.
شاید مخالفان رژیم پیشین عراق و نظام کنونی سوریه در این زمینه استثنا باشند.
گرچه جرج بوش رئیس جمهور آمریکا یکی دوبار از حمایت رژیم های خودکامه خاورمیانه اظهار پشیمانی کرد و بر ضرورت اصلاح این رژیم تأکید نمود اما ساز و کار این اصلاحات همچنان مایه اختلاف میان رهبران کشورهای عربی و دولت کنونی آمریکاست.
برخی از نظریه پردازان تندرو نومحافظه کار – افزون بر عراق- خواستار تغییر نظام های سیاسی ایران و سه کشور عربی سوریه، مصر و عربستان اند. آنان این گونه رژیم ها را اصلاح ناپذیر می شمرند و بر ضرورت کاربرد زور در سرنگونی آنها تأکید می ورزند. اما این تز هنوز به سیاست کل دولت ایالات متحد آمریکا تبدیل نشده است.
اکنون و به طور روزانه انبوه سخنرانی ها و مقاله ها در رسانه ها و مطبوعات عربی منتشر می شوند و سیاست های نومحافظه کاران را کاملاً به سود صهیونیست ها ارزیابی می کنند و اشغال عراق توسط آمریکا را مکمل اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی قلمداد می نمایند و نومحافظه کاران حاکم بر آمریکا را به راه انداختن جنگ های صلیبی و به کوشش برای چیرگی برمنطقه خاورمیانه و جهان اسلام متهم می کنند. این گفتمان اغلب شخصیت ها و احزاب سیاسی اعم از اسلامگرایان، ملی گرایان، کمونیست ها و چپگرایان عرب است.
این موضوع که «آیا عراق، ژاپن، آلمان یا ویتنام» خواهد شد نیز به موضوع بحث انگیز رسانه های عربی تبدیل شده است. البته گاه نیز نوای آشنایی از میان انبوه این تحلیل ها سربر می آورد و مانند اندیشمند لبنانی هاشم صالح اعلام می کند که وضع عراق نه شبیه ویتنام است و نه مانند آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم. وی وضع عراق را با وضع آلمان اوایل قرن نوزدهم مقایسه می کند. در آن هنگام ناپلئون قصد داشت با گشودن آلمان آن کشور را که از نظام فئودالی رنج می برد با اندیشه های انقلاب فرانسه آشنا کند. گرچه بخشی از روشنفکران آلمان و از جمله هگل فیلسوف بزرگ آلمانی نیز طرفدار تسخیر آلمان توسط ناپلئون و نیروهایش بودند اما دولتهای واپس گرای اروپا به سرکردگی مترنیخ، صدراعظم امپراتوری اتریش- مجارستان، دربرابر نیروهای نظامی ناپلئون ایستادند و او را در واترلو شکست دادند. هاشم صالح نتیجه می گیرد که با وجود شکست نظامی نیروهای فرانسوی، اندیشه های انقلاب فرانسه در نهایت و پس از وقفه ای چند، راه خود را به سوی آلمان و سایر کشورهای اروپایی باز کرد.
آن چه آمد نمونه ای از دیدگاه های متفاوت و گاه متضاد موجود در میان محافل فکری و سیاسی جهان عرب است که مواضع آنها را نسبت به اندیشه های نومحافظه کاران حاکم بر دولت آمریکا نشان می دهد.
بی گمان در فراگرد دیالکتیک کشمکش میان قدرت بی منازع آمریکا در جهان برای اجرای نقشه هایش در خاورمیانه و واکنش نیروهای بومی این منطقه، سنتزی حاصل خواهد شد که طعم و ویژگی تز و آنتی تز را – هر دو با هم – خواهد داشت.

Latest News

کشمکش ترک و فارس در ایران


قالت لي الشجرة: هنا مرغنا أنف الجيش الفارسي في الوحل


جلوه هاى زشت و زيبا در قيام مردم


پیام من به ملت کورد در تلویزیون کورد کانال


با اين شعار مسموم برخورد كنيم: ما آریایی هستيم عرب نمى پرستيم


Facebook

Twitter

Flickr