بيت العرب در خانه گيلان

گفتگوی میان عرب ها و گیلانی ها با مشارکت عزیزی بنی طرف و دیگران
سایت تركمنصحرا 20 – 10 – 2004Iran__Ethnic_ Map2

روز يکشنبه 22/6/83 (برابر با 12/9/04) آقايان يوسف عزيزي بني طرف، نويسنده و پژوهشگرعرب اهوازي و جاسم شديد زاده نماينده اهواز در دوره ششم مجلس شوراي اسلامي و طرفي، روزنامه نگاراهوازي به نمايندگي از بيت العرب (جمعيت عرب هاي خوزستاني مقيم تهران) و با دعوت خانه گيلان درجمع اعضاي هيأت مديره آن حاضر شدند و به پرسش هاي آنان در باره هموطنان عربشان در خوزستان پاسخ گفتند. در اين نشست، از سوي خانه گيلان، آقايان دکتر نظامي رئيس هيأت مديره، ناصر وحدتي نويسنده و پژوهشگروعضو کانون نويسندگان ايران، دکتر سرمد جامعه شناس، اسپهبد، دارابي، هادي پور، بينايي و صالحي از اعضاي هيأت مديره خانه گيلان شرکت داشتند.
پس از معرفي افراد شرکت کننده وخوشامد دکتر نظامي به دعوت شدگان، ابتدا يوسف عزيزي بني طرف طي سخناني گفت: آن قدر که ما گيلان را گشته ايم و در باره جامعه شناسي، تاريخ و جغرافي آن مي دانيم فکر نمي کنم کسي از آقايان گيلاني شرکت کننده در اين نشست درباره عرب هاي خوزستان ومناطق آنان چيز چنداني بداند.
بني طرف گفت: بنده از قله دُرفک يعني بلندترين قله استان گيلان تا جواهر دشت واز کوه هاي ماسوله و سنگر ميرزا کوچک خان تا جنگل هاي سياهکل را گشته ام. شايد من نخستين عربي باشم که در قرن اخير به اين قله صعود کرده ام. من حاشيه درياي خزر را از آستارا در غرب تا بندر ترکمن و جزيره آشوراده ديده ام وبا زندگي اقوام تالش و گيلک و ترکمن از نزديک آشنا شده ام.
البته آن زمان که ما جاده ميان سياهکل وديلمان وگردنه هاي وحشتناک و نود درجه آن را را با لندرور طي مي کرديم تا با زندگي گالش هاي آن سامان آشنا شويم هنوز اين جاده خاکي بود ولي گويا پس از انقلاب اسفالت شده است. به هر تقدير چند سال پيش وقتي فيلم باشو غريبه کوچک اثر بيضايي را ديدم، خاطره هاي بسياري در ذهنم زنده شدند که مربوط به سفرهاي بسيارم به سرزمين سرسبز گيلان است.
در لابلاي صحبت هاي بني طرف، ناصر وحدتي گفت در ميان اين جمع هشت نفره شايد فقط دو نفرباشند که به قله دُرفک صعود کرده اند. پس از آن پرسش ها مطرح شد که پاسخ هاي آنها توسط عزيزي بني طرف و شديد زاده داده شد.

اسپهبد: قوميتهاي مختلف ايران زمين زير چتري به نام ايران زندگي مي كنند ؛ نه گيلان ونه خوزستان. همه قوميتهاي ايراني داري سوابق تاريخي مشتركي هستند . من هميشه برايم سؤال بود كه آيا مليت عرب خوزستاني از نژاد آريائي هستند يا سامي؟ يا مثلا تركهاي قفقازي؟ منشا نژاد قوميتهاي ايران زمين چيست؟

عزيزي بني طرف: مسئله نژاد به شكلي كه مطرح کرديد به طور جدي مورد شك وترديد است؛ اصولا دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند كه چيزي به نام نژاد آريايي وجود ندارد بلكه نژادها را بر اساس فيزيولوژي و مرفولوژي انسان ها طبقه بندي مي كنند و در جهان كلا، سه يا چهار نژاد بيشتر نداريم: نژاد زرد، نژاد سفيد ، نژاد سياه ونژاد سرخ .

ممكن است يك عرب يا يک ايراني جزو نژاد سفيد يا سياه باشد.از طرف ديگرما مجموعه هاي زباني يا تمدني داريم به آن شکلي که ذکر کرديد؛ مثل مجموعه خانواده زبان هاي هند و اروپايي يا سامي يا ترکي. اما عرب هاي خوزستان اساسا منشأ و خاستگاهشان تمدن سامي است؛ منتها براثر معاشرت تاريخي شان با فارسها در ايران تقريبا اكنون مي توان گفت که از دو تمدن عربي وفارسي تاثير گرفته اند. ما اين را به خصوص بعد از آمدن رضا شاه و سرنگوني شيخ خزعل شاهد بوديم . با توسعه ارتباطات و كشيدن خط آهن ونظاير آن، آميختگي ها بيشتر شد. در حال حاضر در واقع اغلب عربهاي خوزستان دو فرهنگه هستند نه دو زبانه. اصولا روستاهايي وجود دارند كه مردم آنجا اصلا فارسي نمي دانند ولي به هر حال دو فرهنگه بودن مردم عرب خوزستان محسوس است.

اسپهبد: من مي خواستم بدانم كه اصولا اين روند ترشحات زباني است كه به سمت مرزهاي ما امده يا اصلا ريشه در نژاد سامي دارند؟

عزيزي بني طرف: ما عربهاي خوزستان يا عربهاي ايراني در طول تاريخ چند هزار ساله در سرزميني كه هم اکنون خوزستان نام دارد زندگي کرده ايم؛ سرزميني كه زماني عربستان ، الاحواز والاهواز واهواز وخوزستان ناميده شده است. طبق نظر مورخين، ما عرب ها، قبل از آريايي ها در جنوب فلات ايران بوده ايم. اصولا عرب ها از آن هنگام در خوزستان وبحرين وحتى در فارس وكرمان زندگي مي کردند. در حال حاضر نيز عرب ها هم در جنوب فارس و هم در خراسان زندگي مي کنند. محمد بن جرير طبري در كتاب تاريخش، وجود عربهاي خوزستان را تا دوران اشکانيان رد گيري کرده است.

ما دليل داريم كه عربهاي خوزستان قبل از هخامنشيان در اين سرزمين بوده اند و اگر زماني داريوش در اين سرزمين كاخ ساخته، اين درواقع كاخ قشلاقي او بوده است. سرزمين خوزستان همواره سرزمين تمدن سامي بوده است. اين را تاريخ نويسان مي گويند. پس از اسلام نيز خورستان همچون ساير مناطق ايران بخشي از امپراتوري اسلامي شد. اما در قرن سوم بني اسد در منطقه اهواز سيادت يافتند. اما مهمترين خاندان حاکم در اين منطقه، مشعشعيان بودند که در قرن نهم هجري توسط محمد بن فلاح مشعشعي قدرت گرفتند و به مدت هفتاد سال – طيق گفته احمد کسروي- استقلال داشتند. شاه اسماعيل صفوي استقلال مشعشعيان را منتفي ساخت وبه نوعي خودمختاري اكتفا كردند. اگر تاريخ پانصد ساله احمد كسروي را بخوانيد اينها را دقيقا بررسي كرده است. به هر حال هميشه در خوزستان يك نوع حكومت خاص خودمان را داشتيم در ضمن اينكه تابع ايران هم بوديم.

بعد از مشعشعيان ما خانداني به نام كعبيان داشتيم كه از برجسته ترين آنها شخصي به نام شيخ سلمان كعبي بود كه فرمانرواي مقتدري بود. او با پرتغالي ها جنگيد و با عثمانيها وبا خاندان زند نيزجنگيد. او نيز در عربستان(خوزستان کنوني) حالت خودمختاري داشت، تا رسيد به پدر شيخ خزعل كه حاج جابر بن مرداو نام داشت وا ز طرف خاندان قاجار وبه طور مشخص از طرف ناصر الدين شاه حكم فرمانروايي بر منطقه عربستان داشت كه از سرحدات محمره ان زمان (خرمشهر كنوني) دفاع كند.

او و عرب هاي خوزستان اين منطقه را يك بار از عثماني ها ويك بار از انگليسي ها نجات دادند. بعد حكومت به پسرش شيخ مزعل رسيد كه حدود 20 سال در آن منطقه فرمانروايي كرد. پس از وي شيخ خزعل آمد که تا سال 1925 م ( 1304 شمسي) فرمانروايي کرد كه رضا شاه آمد و موج سركوب ها واعدام ها را عليه مردم و سران عشاير عرب انجام داد.

وي قصد داشت زبان همه قوميت ها را ببرد. رضاشاه از ميرزا كوچك خان شروع كرد تا نوبت به شيخ خزعل و ديگران رسيد. هيچ کس از تيغ ديکتاتوري او درامان نماند، نه اراني و چپ ها ونه قوميت ها و نه ساير آزاديخواهان ايران. او مشروطيت را زيرپا له کرد. من فكر مي كنم اين يك شماي تاريخي بسيار مختصري است كه اميدوارم به دردتان بخورد. اما در جواب دوستم آقاي وحدتي بايد عرض كنم كه درمورد جمعيت عربهاي خوزستان وساير قوميتها متاسفانه هيج آماري در ايران براساس مليت ها انجام نشده است، يعني حكومت مركزي اين كار را انجام نداده. در سال 1365 ش خواستند اين كار را بكنند و اگر يادتان باشد فرم هاي آن را هم پخش کردند اما بعدا پشيمان شدند واين کار انجام نشد.

ولي من در اين زمينه تحقيقي انجام داده ام و جمعيت شهر به شهراستان را بررسي كرده ام و به اين نتيجه رسيده ام كه عربهاي خوزستان چيزي بين 66 تا 70 درصد جمعيت خوزستان را تشكيل مي دهند يعني كمتر از 65 يا 66 درصد نيستند.

جز شهرهاي شمالي خوزستان مثل مسجد سليمان وايذه که عمدتا غير عرب هستند در شهرهاي عمده مردم عرب ميان 70 تا 90 درصد جمعيت آنها را تشکيل مي دهند؛ درشهرستان فلاحيه / شادكان / 95 درصد مردم عرب هستند ودر خفاجيه وبخش هاي تابع آن/ دشت آزادكان/ نيز همين نسبت وجود دارد ، در اهواز تمام روستاها عرب هستند ودر شهر حدود 70 درصد جمعيت عرب هستند ولي اگر شهرستان اهواز را در نظر بگيريم از 70 درصد كمتر نيستند، در خلف آباد / رامشير/ عربها 60 تا 70 درصد هستند در ماهشهر 50 تا 60 درصد در شوش 70 درصد هستند. تمام روستاهاي جنوب دزفول وتمام روستاهاي جنوب شوشتر وبرخي روستا هاي شمالي اين دو شهر عرب هستند. يعني شما از جنوب شوشتر كه بياييد به طرف اهواز ديگر روستا ها همه عرب مي شوند. در خود شهر دزفول حدود 15درصد و در شهر شوشتر حدود 30 درصد عرب داريم.

وحدتي : آياعربهاي خوزستان با ديگر قوميتها ازدواج مي کنند يعني نسبت به اينكه به غير عرب زن بدهند تعصبي ندارند؟ بعضي قوميتها مثل ترکمنها مثلا تعصب دارند. آيا در بين عربهاي خوزستان اين مسئله وجود دارد؟

عزيزي بني طرف: كما بيش هست ولي يك مقداركم شده؛ دليلش فقط تعصبات خشك وخالي نيست، نوعي غريزه حفظ هويت هم هست كه باعث مي شود براي جلوگيري از فقدان هماهنگي وانسجام قومي وفرهنگي دروني خود، به غير همزبان زن ندهند. تاکيد مي کنم دليل اين امر نژادپرستي يا چيزي از اين قبيل نيست.

در بين تحصيلكردگان اين مسئله البته كم شده ولي در بين توده هاي مردم اين قضيه وجود دارد. در ضمن فراموش نكنيم كه در اين ميان، تفاوت زباني و اختلاف فرهنگي نيز نقش عمده اي بازي مي كند. يعني مثلا اگر يك عرب با يك زن فارس ازدواج كند هميشه بيش داوري هاي نژادي وجود دارد، كه از جمله آنها تحقيرعربهاست .

اگر آثار هدايت وزرين كوب را بخوانيد موجي از شوونيسم نژادگرا و عرب ستيز را در آن مي بينيد. اين را ما كه به هر حال عرب هستيم حس مي كنيم يعني در گفتمان ادبي و فرهنگي فارسي – فارسي مي گويم ونه ايراني – مساله خودبرتر بيني و تحقير عرب ها وجود دارد. اکنون كتابي در تهران چاپ شده به نام”عرب ستيزي در ادبيات معاصر ايران” كه يك پژوهشگرامريكايي به نام خانم “جويا” آن را تاليف كرده و در ان آثار هدايت ، اخوان ثالث ، زرين كوب و سعيد نفيسي را بررسي كرده است وروي تک تک آثار وايده هاي نژادپرستانه وعرب ستيزانه آنها بحث كرده است.

البته اين خود بحث مفصلي است كه نياز به زمان دارد ولي من مي خواهم بگويم در زندگي زناشويي ميان عرب و غير عرب اختلاف سليقه و فرهنگ وجود دارد، لذا اغلب ترجيح مي دهند با همزبانان خودشان ازدواج كنند چون اغلب ازدواج هاي آن چناني به شکست انجاميده است. در مورد تركمن ها مسئله مذهب نيز دخيل است ولي در بين عربها قضيه اختلاف زبان وفرهنگ خيلي تاثير دارد. هنوز متاسفانه يك سري رسوبات ذهني شعوبي در بين برخي از فرهنگمدارها وجود دارد كه آثارش را روي سر ما مي ريزند.

مايي كه در ايران اقليت هستيم وبايد جور كارهايي را بکشيم كه مثلا هزار واندي سال بيش فلان خليفه اموي يا عباسي انجام داده است. يااين که پيامدهاي اختلافات مرزي وغير مرزي با جهان عرب روي سرما آوار مي شود چون ما عربهاي خوزستان بايد فحش و دشنام راجع به عربها را بشنويم و دم برنياوريم. به هر حال اين گفتمان ادبي وفرهنگي و سياسي خود را نشان مي دهد. بخصوص بعد از انقلاب اسلامي وحمله صدام حسين به ايران – که بازهم در خوزستان ما ضربه اش را خورديم- اين گفتمان عرب ستيز دوباره شدت گرفته است. ما بارها به فرهيختگان فارس گفته ايم كه دست از مسئله عرب ستيزي برداريد چون 4 تا 5 مليون عرب هموطن شما در اين سرزمين زندگي مي كنند وشما بايد رعايت حال و احساسات آنها را بکنيد.هدايت ، زرين كوب ، محمود افشار، پور داوود ونفيسي، عرب ها را به بدترين ويژگي ها منسوب مي كنند، دشنام مي دهند وتحقير مي کنند. به هر حال اين شهروند عرب وهموطن شما چه حالتي به او دست مي دهد وقتي نوشته هاي شما را مي خواند.

قطعا حس مي كند شما دشمن او هستيد. ما هميشه اين مسئله رامطرح کرده ايم تا مد نظر قرار گيرد، بعضي ها عرب ستيزي در ناخودآگاه و در خونشان جريان دارد. اينها به نظر من فاشيست هستند.
سرمد : عرب ستيزي به اين شدت كه مي گوييد نيست . كسروي ، هدايت وزرين كوب مقداري روي هويت ايراني تكيه كرده اند.

د. نظامي : اقاي عزيزي نقد نمي كنند ، نمي خواهيم وارد جزئيات بشويم مي خواهيم خبرها را بشنويم. ما مي خواهيم بدانيم در اذهان چه مي گذرد قوم گيلك وتالش حداقل 5 هزار سال قبل در گيلان با هم زندكي مي كنند و به رغم اختلافاتي كه بين انها بوده الان بحمد الله به طور كامل اختلافات از بين رفته است. يا چيزي كه در مورد هموطنان ترك وجود دارد. ترك يک نژاد نيست. در ايران اين زبان يادگار سلاجقه وغزنويان وتركان آسياي مركزي وبعد مغول است ولي اين مسئله هست حتى در فرانسه مثلا شمالي نشين ها جنوبي ها را مسخره مي كنند.

شديد زاده : دو هفته بيش من مقاله اي را در پاسخ به آقاي جلائي پور نوشتم در مورد قوميتها تحت عنوان “ناسيوناليسم رومانتيك وقوميتهاي ايراني” كه در آن به تاثير پذيرفتن نويسندگان وروشنفكران از تحولات اروپا ورنسانسي كه در آنجا به وجود آمد پرداختم و توضيح دادم كه اختلافي كه بين روشنفكران ايراني واروپايي وجود داشت اين بود كه اروپايي ها ميراث ادبي وفرهنگي شان را نقد كردند، گذشته خود- گذشته يونان- را نقد كردند وعلوم جديدي را آفريدند ولي روشنفكران ما كه به خارج رفته بودند چون ديدند فاصله خيلي زياد هست، حالت انفعالي به خود گرفتند. به واسطه تمدن خوبي كه قبلا داشتيم مي خواستند بدون نقد گذشته تمدن قديم را باز توليد كنند وبر همين اساس هجوم هاي عجيب وغريبي را بر ضد اسلام وعربها انجام دادند.

اقاي جلائي پور بحث ناسيونايسم مدني را مطرح كرده بود كه بحث جالبي هم هست. ايشان مي گويند ما سواي نژاد وزبان و هويت، معتقد به حقوق شهروندي هستيم كه برمبناي آن بايد پايه ريز منافع مشترك باشيم. اين حرف قشنگي است. در اروپا اين بحث انجام شده . در مورد عربها سؤال اولي كه دوستمان مطرح كردند نشان مي دهد كه همه قوميتهاي ايراني يك طرف وعرب ها يك طرف هستند. به جهت اينكه همه قوميتها اعم از گيلاني وكرد وتركمن يك نوع همبستگي فرهنگي وزباني ونژادي وتاريخي دارند كه در اين حلقه يك عرب مي آيد و تاريخي كه در ايران هست حكايت از تعارض بين عربها وفارسها مي كند. در اين زمينه بحثهاي متعددي انجام شد. همين جريانات بعدها مثلا در خوزستان به دنبال منتشر شدن مقاله اي در روزنامه اطلاعات در سال 64 باعث شد تا در خوزستان يك قيامي برپا شود.

ما اگر خواستار ناسيوناليسم مدني هستيم بايد علقه هايي كه مثلا بين من وگيلاني وجود دارد تقويت شود وهر كدام از ما را در اين بازي شركت دهند. من عرب را از تبار كساني حساب نكنند كه به ايران حمله كردند و به فرهنگ وهويت من توهين نكنند. من عرب به خاطر علقه هاي فرهنگي ام از نظر عاطفي به اصطلاح با شاعر عرب راحت تر هستم تا شاعر ديگر؛ اين حق ما بايد محفوظ بماند. ما هر چه بيشتر اين بحث ها را چه در خانه گيلان يا در خانه اذربايجان مطرح کنيم بهتر مي توانيم بناي استواري داشته باشيم. من در مجلس شايد 70 درصد صحبتهايم قومي بود و دفاع از حقوق قوميتهاي ايراني واصرار بر اجراي اصل 15 ولزوم تدريس زبانهاي محلي براي همه قوميتها واجراي اصل 19 که مساوات را بين همه قوميتها قايل است . بحث اساسي ما همين است و فکر مي کنم فلسفه وجودي اين خانه ها همين است که من گيلاني مثلا بتوانم گيلاني ها را درتعامل با حاکميت قرار دهم. حق بايد براي همه به طور مساوي حفظ شود، ما در ايران اقليت نداريم. کسي که مخالف تعيين يک سني به عنوان فرماندار در سيستان وبلوچستان باشد مرتکب يک تبعيض مي شود. قوميتها اقليت نيستند، يک جا بيايند ثابت کنند فارس ها بيشتر از ترکها هستند؛ چه بسا فارسها بين 28 يا 29 درصد در نوسان باشند.

عزيزي بني طرف: قبل از اينکه به سوال اقاي وحدتي پاسخ بدهم عرض کنم خدمت دوستمان اقاي سرمد که سرمد هم يک واژه عربي است.

سرمد: من مي خواستم بگويم اين آقايان و ادبايي که نام برديد، جبهه تشکيل نداده بودند يک حالت انفعالي بوده.

عزيزي بني طرف: من ارزش ادبي آثارشان را نقد نمي کنم؛ کتابهايشان ممکن است ارزش تاريخي وفکري داشته باشد. من ايديولوژي آنها را نقد مي کنم و تاثيري که اين ايديولوژي در اثارشان گذاشته است. ببينيد وقتي که اقاي زرين کوب هزار ويک صفت وويژگي زشت را در کتاب دوقرن سکوتش به عربها نسبت مي دهد يا مثلا وقتي هدايت در کتاب توپ مرواري وپروين دختر ساسان توهين مي کند به اين قوم حالتي از نفرت را درون عربهاي ايراني ايجاد مي کند. البته در ابتدا بايد عرض کنم که اسلام مدافعان خاص خود را دارد و متوليان دين و مذهب مي توانند از آن دفاع کنند.
من از قوميت عرب وهويت خودمان دفاع مي کنم، من ايديولوژي عرب ستيزانه را نقد مي کنم؛ ضمن اينکه ارزش ادبي و فرهنگي برخي از آثار اينان را نفي نمي کنم. من مطلق گرا نيستم، يعني به طورمطلق انها را رد نمي کنم ولي به هر حال اين اثار عرب ستيزانه وجود دارد و به نظرمن هدايت علاوه بر عرب ستيزي، يهود ستيزهم بوده يعني در واقع نژاد پرست بوده است. متاسفانه اين آثارمسموم و غير انساني بخشي از فرهنگ فارسي را مي سازد وبر روشنفکران وحتا توده هاي عوام تاثير مي گذارد.
تهراني يا شيرازي يا اصفهاني که آثار اينها را مي خواند به عربها بدبين مي شود و نسبت به آنها کينه نژادي پيدا مي کند. ما آن بخش ايدئولوژيک ونژادپرستانه را نقد مي کنيم. الان شرايط جوري است که بايد نقد کنيم. من براي نويسنده يا شاعري که به ملل و اقوام ديگر دشنام بگويد وتوهين کند و آنها را تحقير کند هيچ ارزشي قايل نيستم. هر که مي خواهد باشد. در تاريخ ادبيات ايران ما آثاري داشته ايم که يک کلمه – حتا يک کلمه- نژادپرستانه در آنها وجود نداشته است.
حافظ، مولوي، سعدي وخيام را نگاه کنيد به هيچ بني بشري اهانت نکرده اند بلکه برعکس احساسات انساني در واژه واژه آثار کلاسيک فارسي موج مي زند. ولي اين اقايان به اصطلاح نويسنده و متفکر هم عصرما، نژاد گرا و مروج نژاد پرستي هستند وبايد نقد شوند. نه تنها ما به عنوان روشنفکران عرب ايراني بلکه خود روشنفکران فارس بايد آنها را نقد کنند. آثار محمود افشار و زرين کوب و هدايت و دهها نويسند و تاريخ نگار نژاد پرست فارس، مشوق نفرت قومي وباعث نقار ملي است. در مورد مذهب مردم عرب خوزستان بايد بگوم که اکثريت مطلق شيعه هستند.
د. نظامي : يک سوال کوچک دارم. درجنوب اگر به طورافقي به سمت ساحل برويم آيا طول ساحل خليج فارس عرب هم داريم؟

عزيزي بني طرف: ما دو نوع عرب داريم در ايران، يکي عرب خوزستاني که سلاله مشعشعيان از آنها هستند. وبد نيست بدانيد در روزگارحاکميت مشعشعيان، خوزستان يکي از دروازههاي ورود تشيع به ايران بود. برخي از آنان ادعاي الوهيت هم کردند. نوع ديگرعربها درايران عربهاي بندري هستند که ساکن بنادرکرانه شمالي و جزاير خليج فارس هستند. جمعيتشان 5/1 مليون نفر و سني مذهب هستند .

براين اساس ما دو نوع لهجه عربي در ايران داريم؛ يکي عربهاي بنادر وجزاير خليج فارس که لهجه شان عربي خليجي است و مشابهتي با لهجه مردم امارات و قطروبحرين دارد. تاريخ و لهجه ما عربهاي خوزستان قدري با اينها فرق دارد، در عين اينکه اشتراکاتي با آنها داريم ولي تاريخمان بيشتر در جغرافياي خوزستان و پيرامون آن مي گذرد. لهجه ما عربهاي خوزستان، بين النهريني است و شبيه جنوب عراق است موسيقي، رقص، لهجه فولکلور و آداب ورسوم ما با مردم جنوب عراق يکي است.

وحدتي : با کويتي ها چطور؟

عزيزي بني طرف: نه. کويتي ها لهجه شان خليجي است و بين النهريني نيست. به نطر من اين مرزها سياسي است، اينها ساخته و پرداخته استعمار است؛ چون همه اين کشورها جزو امپراطوري بزرگ اسلامي بودند که هيچ مرزي انها را از هم جدا نمي کرد. زماني سعدي و ناصر خسرو حجاز وشام ومصرو عراق را مي گشتند بي آن که کسي از آنان گذرنامه بخواهد. فرهنگ ها مرز نمي شناسند، اکنون اروپاييها به اين نتيجه رسيده اند.

وحدتي : اين مشعشعيان همان کساني بودند که به عربستان وعراق لشکرکشي کردند؟

عزيزي بني طرف: دقيقا، بله آنان قسمت قطيف واحسا در شبه جزيره عرب را گرفتند ونجف وجنوب عراق را هم ضميمه مملکت خودشان که عربستان (خوزستان کنوني) نام داشت، کردند. خاستگاه و پايتختشان حويزه بود ومحمد بن فلاح مشعشعي سر سلسله آنان است.

سرمد: ديدگاه شما در مورد روندي که الان بوجود امده، در زمينه پديده هايي چون دهکده جهاني، اتحاديه اروپا و اتحاديه عرب چيست؟ به هر حال بخش هاي مختلف جهان به طريقي مي خواهند به همديگر وصل مي شوند ايا فکر مي کنيد اين امکان پذير است؟

عزيزي بني طرف: به تصور من جهان شاهد تحولات عظيمي است. ما اين را به خصوص در انقلاب انفورماتيک و انفجار اطلاعات و گسترش شبکه اينترنت مي بينيم. جهاني شدن دو وجه دارد: يک وجه مرتبط کننده ونزديک کننده واتحاد بخش ويک بخش ديگر متکثر ومتنوع ساز است. اين قضيه شايد پارادوکسيکال به نظر بيايد ولي وحدت و تضاد در يک پديده يک مفهوم فلسفي است ووجود دارد. جهان اصولا به سوي وحدت – در عين تکثر- پيش مي رود وما آثارش را هم در زمينه هاي نرم افزاري وهم در زمينه هاي سخت افزاري مي بينيم. قضيه قوميتها يا مساله ملي، قضيه جديدي نيست. در غرب حدود 200 يا 300 سالي است که مطرح شده، البته در اروپاي غربي، مساله به طور نسبي حل شده است. بعد از فروپاشي اتحاد شوروي ما شاهد بروز حاد مساله ملي در اروپاي شرقي بوديم ونوعي تکثر به وجود آمد.
ما اين را در يوگسلاوي سابق و در مقدونيه وجاهاي ديگر ديديم. به نظر من انقلاب انفورماتيک پديده قوميت گرايي را تشديد مي کند. در جهان اسلام نيز وضع بر اين منوال است. شما مي بينيد که قوميت گرايي در جهان اسلام از مراکش والجزاير وسودان گرفته تا عراق وترکيه وايران واندونزي مطرح است. حتي در روسيه و سريلانکا نيز شاهد چنين پديده گسترش يابنده اي هستيم. مثلا در مراکش، بربرها جنبشي را به راه انداختند وتوانستند به بخشي از خواسته هايشان برسند. در الجزاير، بربرها توانستند در کنار زبان عربي زبان بربري ( آمازيغي) را رسمي کنند، در حاليکه 20 درصد بيشتر نيستند.
در عراق که کنار گوشمان است، کردها 30-40 سال است که مبارزه مي کنند و خواهان فدراليسم هستند واغلب نيروهاي مذهبي وسياسي عراق نيز دارند با اين روند موافقت مي کنند؛ از جمله حزب کمونيست و مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق اقاي حکيم وحزب الدعوه اقاي ابراهيم جعفري و در افغانستان ديديم که در قانون اساسي علاوه بر زبان پشتون که زبان رسمي بود، زبان دري تاجيکي نيز رسمي شد. زبانهاي ديگري نظير بلوچي، ازبکي، ترکمني و نورستاني نيز در مناطق خودشان رسمي شد. در هندوستان وپاکستان نيز همين روند طي شد. ما نمي توانيم از تحولات جهاني بيرون باشيم.
ايران هم يک کشور کثير المله است، ما عرب وکرد وترک و بلوچ وگيلک و ترکمن و مازني داريم همه اينها خواستار به رسميت شناختن هويت قومي خودشان هستند. اصولا يکي از مواردي که ميرزا کوچک خان در اعلاميه خودمختاري گيلان مطرح کرده بود به رسميت شناختن فرهنگ وزبان گيلک بود. اين را ما در تاريخ معاصر کشورمان داريم و مي شناسيم. به نظر من موجي به حرکت افتاده است و ما بايد دير يا زود در درون خودمان وبراساس وحدت اقوام و ملل ايراني و بر مبناي حقوق بشر وتنوع قومي اين قضايا را حل کنيم. ما بايد همه مليتهاي ايراني را با هويت خاص خودشان به رسميت بشناسيم. اين کار در ايران واحد فدرال يا غير فدرال بايد به نوعي حل شود که قوميتها احساس رضايت بکنند واحساس غبن وتحقير نکنند، اين مسئله مهمي است.

د نظامي: مايليم از جمعيت شما بشنويم. صحبتهاي شما بسيار قشنگ است واقعا من از جانب اقايان از شما تشکر مي کنم و افتخار مي کنم اين همه اشراف به مسائل تاريخي و سياسي و قومي در بين برادرن عرب ما وجود دارد واين مايه خوشحالي است. من ايرانگردي زياد کردم تقريبا نقطه به نقطه خوزستان را گشته ام ولي اطلاعاتم در مورد برادران عرب خيلي کم است. خوشبختانه نظام يک حرکتهايي انجام ميدهد که اين حرکتها را تقويت مي کند ما تشکر مي کنيم، خودمان را عرض مي کنم دو قوم گيلک وتالشي طي 4 يا 5 قرن پيش با هم ديگر جدل داشتند، الان بحمدالله تفرقه ها و مرزها رنگ باخته است اما در عين حال يک نوع بازسازي يا نوزايي قومي در حال شکل گيري است. در مورد جمعيت خودتان بگوييد که ثبت شده است ؟ چند نفر هستيد ؟ طيف فعاليتتان چيست؟ ما دو سه جشنواره برگزار کرده ايم، شما چه فعاليتهايي داشتيد؟

عزيزي بني طرف: جمعيت عربهاي خوزستاني مقيم تهران ( بيت العرب) در ارديبهشت 1381 در وزارت کشور ثبت شده و مجوزش را گرفتيم. من عضو موسسش بودم. اساسي ترين اهداف جمعيت ما شناساندن فرهنگ و زبان وتمدن مردم عرب خوزستان به ساير هموطنان در تهران وانعکاس خواسته هايشان به محافل دولتي ومطبوعاتي ومدني وغير دولتي است. ما متاسفانه به علت عدم وجود امکانات مالي تا به حال نتوانستيم جايي را اجاره يا رهن کنيم و هيچ جايي را از نهادهاي دولتي و غير دولتي را هم نمي شناسيم که به ما کمک کند. جلسات ونشستهاي ما اغلب در خانه ها تشکيل مي شود. ما طبق اساسنامه جمعيت و مطابق قانون اساسي عمل مي کنيم. تا به حال چندين جشنواره ومراسم سخنراني وموسيقي عربي در فرهنگسراهاي مختلف برپا کرده ايم ودر نمايشکاههاي مختلف از جمله نمايشگاه فرهنگ استانها در دانشگاه تهران شرکت داشتيم. در جشنواره هاي بين المللي که در تهران يا شهرهاي مختلف برگزار مي شود شرکت مي کنيم گاهي در مورد مسائل خوزستان بيانيه مي دهيم. ما مشکلات زيادي داريم؛ مشکلات هم اقتصادي است و هم فرهنگي و زباني. ما مصرانه خواستاراجراي اصول 15 و19 قانون اساسي هستيم .

د. نظامي: در مناطق عرب نشين خوزستان به چه زباني تدريس مي شود؟

عزيزي بني طرف: فقط فارسي .

د.نظامي : شنيديم زبان کردي را براي تدريس قبول کردند.

عزيزي بني طرف: فکر نمي کنم. اصل 15 قانون اساسي که يک چيز بديهي است هنوز بعد از بيست و پنج سال اجرا نشده است. از آن بدتر ما را از نامگذاري نوزادان عرب به نامهاي عربي غير مذهبي منع مي کنند واين بدترين شکل نقض حقوق بشر است. وقتي که بگوييم مشکلات خاص خودمان را داريم شايد بعضي از دوستان تعجب بکنند.
دارابي: من اصولا زياد سفر مي کنم مخصوصا به کشورهاي عربي. خيلي از اين مسائل که در مورد عرب ستيزي گفتيد برعکس آن مسئله ايراني ستيزي به شدت در آنجاوجود دارد. مثلا يک بار که براي حج به عربستان رفته بودم ديدم يکي از دوستان که عربي مي دانست يقه يک عرب را گرفت ودعوا راه انداخت. وقتي علت را از او پرسيدم گفت که اين شخص فهميد ما ايراني هستيم و به ما دشنام داد يا در مسائل خريد در شهر به ما توهين مي کردند.

شديدزاده : البته اين به بحث شيعه گري بر ميگردد.

دارابي: اصلا به ما جنس نمي فروختند و توهين مي کردند. اين يک نفرتي به وجود مي اورد بالاخره بايد احترام بگذارند وبه نژادهايي که انجا مي آيند توهين نکنند. هر سال عده زيادي که مي روند با بار منفي برمي گردند.

عزيزي بني طرف: چيزي که اقاي شديد زاده گفت تا حدودي درست است. در عربستان سعودي، قضيه وهابيت و سني وشيعي وجود دارد. منتها من به عنوان يک عرب ايراني هر نوع شيعه ستيزي وهر نوع فارسي ستيزي را محکوم مي کنم وآن را زشت ميدانم. در عربستان سعودي اقليت فارس وجود ندارد ولي ما در ايران يک اقليت عرب داريم يعني اگر عرب ستيزي بشود براي بخشي از هموطنان شما حساسيت ايجاد مي شود و گريز از مرکز به وجود مي ايد. در نتيجه ما فعلا اينجا را حفظ کنيم واين مساله مهمي است. بحث ما راجع به نژاد پرستي و عرب ستيزي در ايران است؛ گرچه من باهر گونه نژاد پرستي مخالفم وبا آن مبارزه مي کنم.

سرمد: قبل از انقلاب واکنش فارسها نسبت به عربها يک واکنش انفعالي يا احساسي بود يا اينکه به مسايل اسلامي برمي گشت. اين در حقيقت يک واکنش تاريخي سياسي است يعني نمي خواهند مسايل را خيلي علني کنند .

عزيزي بني طرف: قضيه عرب ستيزي که شما اصطلاح آن را نمي پسنديد قبل از انقلاب و در دوره سياه پهلوي بيشتر بوده است.

سرمد: به نظر من شما عرب نيستيد عرب زبان هستيد.

عزيزي بني طرف: خير، برعکس تصور شما ما عرب هستيم؛ ما عرب ايراني هستيم نه عرب زبان. چون عرب زبان به اين معناست که ما قبلا لر يا کرد يا فارس بوديم و بعدها عرب شديم. اما مساله اين گونه نيست بلکه هويت ما هويت عربي است و اين البته با ايراني بودن ما منافات ندارد چون ما در ايران فقط فارس که نداريم بلکه ترک ايراني، عرب ايراني، کرد ايراني، ترکمن ايراني و بلوچ ايراني داريم که با اطلاق صفت ايراني ازنظر حقوق بين الملل از همزبانانشان در آن سوي مرزها متمايز مي شوند. ما مثل همه انسانها به هويت خودمان علاقه داريم مثل آن گيلکي که به موسيقي وفرهنگ وفولکلور خود علاقه دارد ما نيز به فرهنگ عربي خود دلبسته ايم. اين فرهنگ از آن ماست و هيچ کس نمي تواند آن را از ما بگيرد.
ما اشتراکات تاريخي ومذهبي با ساير مردمان ايران داريم و در نتيجه خودمان را ايراني مي دانيم. متاسفانه اين اصطلاحات ( عرب ايراني يا ترک ايراني ) هنوز جا نيفتاده است وبرخي از فارسها ما را عرب زبان خطاب مي کنند که اشتباه است. فرهنگ وآداب ورسوم وتاريخ وزبان ما عربي است اما چون در محدوده جغرافيايي وسياسي ايران هستيم خودمان را عرب ايراني مي دانيم .

د نظامي: يک بار ديگر تشکر مي کنم، استفاده شاياني برديم. انشاء الله دست در دست هم فارغ از همه تفرقه ها براي سربلندي وپايداري ايران کوشش کنيم وعوامل وحدت و عشق به يک ديگر را تقويت نماييم.

Latest News

کشمکش ترک و فارس در ایران


قالت لي الشجرة: هنا مرغنا أنف الجيش الفارسي في الوحل


جلوه هاى زشت و زيبا در قيام مردم


پیام من به ملت کورد در تلویزیون کورد کانال


با اين شعار مسموم برخورد كنيم: ما آریایی هستيم عرب نمى پرستيم


Facebook

Twitter

Flickr