سخنرانی بنی طرف در سمینار نشریه “شهروند” در کانادا

گزارش نشریه شهروند از سخنرانی یوسف عزیزی بنی طرف در تورنتو کانادا:

Ahwaz Arab Povertyیوسف عزیزی بنی طرف سخنانش را با سپاس از شهروند برای برگزاری برنامه و با درود به مردمان ایران که هم اکنون علیه استبداد دینی مبارزه می کنند و خونشان بر زمین ریخته می شود، آغاز کرد که این جمله تشویق حاضران در سالن را در پی داشت.
فشرده ای از سخنان او را در زیر می خوانید:
ایران یک کشور کثیرالملله است و دارای مردم بومی ست و در طول تاریخ هم اینگونه بوده است. پیدایش مسئله ی ملی اصولا بعد از سربرآوردن سرمایه داری در جامعه ایران همراه با انقلاب مشروطه ظاهر شد و در دوره ی رضاشاه کاملا شکل خودش را پیدا کرد.
در دوران قاجار به ایران، ممالک محروسه ایران می گفتند یعنی ممالک نگهبانی شده ی ایران. این را ما در متمم قانون اساسی مشروطه می بینیم. در همان قانون زبان رسمی زبان فارسی و مذهب رسمی مذهب شیعه اعلام شد. یعنی اساس نابرابری از همان دوران مشروطیت گذارده شد.
مسئله ستم ملی مجموعه ای از تبعیض هاست، تبعیض زبانی، مذهبی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و … این ستم ملی اساس نابرابری ملی در جامعه ی ایران است. تبعیض های دیگر چون تبعیض جنسی که نسبت به زنان اعمال می شود در اینجا مورد بحث ما نیست.
ستم ملی از دوران رضاشاه با تمرکز فوق العاده قدرت همراه با ناسیونالیسم فارسی (صورت گرفت) و در طول این هفتاد، هشتاد سال سعی کردند به ما قالب کنند که ادبیات فارسی ادبیات همه ی ملت ایران است و تاریخ یک ملت را به عنوان تاریخ همه ی ملیت های ایرانی جا بزنند و زبان فارسی را به عنوان زبان همه ی ملیت های ایرانی قالب کنند در حالی که جامعه ی ایران جامعه ای متکثر است و هر کدام از خلق های ایران یک تاریخ دارند و یک تاریخ ادبیات دارند که از دوران رضاشاه کوشیدند بر آن خط بطلان بکشند. بنابراین برای رفع این نابرابری ها حقوق ملیت ها و خلق های ایران مطرح می شود. مسئله ی ملی و ملیت ها از هنگام پیدایش یک مسئله ی دموکراتیک بوده حقوق اینها یک حقوق دموکراتیک است و بخشی از مطالبات برآورده نشده انقلاب دموکراتیک مردم ایران است که از اوایل قرن بیستم شروع شده و هنوز هم به فرجام نرسیده، یعنی هنوز هم مبارزان خلق های ایران خون می دهند، زندان می کشند، شکنجه می شوند، مورد تجاوز قرار می گیرند تا ایران به یک کشور دموکراتیک و مبتنی بر برآورده ساختن حقوق بشر و حقوق ملیت های غیرفارس برسد.
ممکن است ما در تعریف دموکراسی با بعضی از گروه های سیاسی اختلاف داشته باشیم. آنها دموکراسی را با چشم بستن بر حقوق ملیت های غیرفارس تصور می کنند و برخی از آنها از ملیت های غیرفارس به عنوان تیره ی ایرانی یا طایفه ی ایرانی نام می برند که جنبه ی علمی ندارد.
با توجه به اینکه موج دموکراسی خواهی بعد از فروپاشی دیوار برلین اروپای شرقی را درنوردید و اکنون به علت سخت جانی دیکتاتورهای حاکم بر کشورهای خاورمیانه و اسلامی هم اکنون به دروازه های خاورمیانه رسیده است ما امید فراوان داریم این موج با برآورده ساختن حقوق ملیت های غیرفارس همراه باشد.
در زمینه ی نابرابری بین ملیت های غیرفارس و ملت غالب در واقع می شود از همین نام گذاری ها آغاز کرد، یعنی برخی از روشنفکران و تئوری پردازان ملت غالب می کوشند ما را قوم بنامند و از اقوام صحبت می کنند. قوم به گروه های انسانی گفته می شود که در واقع زندگی خود را از طریق کوچ نشینی و ییلاق و قشلاق تأمین می کنند و یک اصطلاح قدیمی و ارکائیک است مثلا ما می گوییم قوم مغول، ولی به مللی که ساکن ایران هستند و دارای زبان و تاریخ و جغرافیا و سرزمین مشخص هستند، قوم نمی گوییم. اینها همگی در تعریف یک ملت می گنجند و بیخود نیست که برخی از روشنفکران منصف از ایران به عنوان کشور کثیرالملله نام بردند. ترک ها، کردها، عرب ها، بلوچ ها، ترکمن ها در ایران قوم نیستند و ملت هستند. اینها بیش از 50 درصد از ملت ایران را تشکیل می دهند و اصولا منابع ثروت ایران هم از مناطق این ملیت ها تأمین می شود یعنی عربستان ایران یا خوزستان رسمی 80 تا 85 درصد ثروت ایران را تأمین می کند، آذربایجان گندم و منابع طبیعی دیگر، کردستان هم همینطور، ترکمن صحرا و بلوچستان هم همینطور ولی در واقع اقتصاد ایران تبدیل شده به اقتصاد مرکز و پیرامون. مرکز یعنی تهران و عمدتاً شمال تهران و چند شهر نورچشمی دیگر و توسعه ی نامتوازن باعث شده که فرضا مناطق پیرامونی که عمدتا مناطق ملیت نشین هستند در درجات بسیار پائینی از تکامل اقتصادی باشند.
مثالی در مورد فرهنگ بزنم. 95 درصد کتاب هایی که منتشر می شود به زبان فارسی ست و برای بیش از 50درصد از ملت ایران تنها 5 درصد کتاب به زبان ترکی، کردی، عربی، بلوچی و ترکمنی چاپ می شود. در صورتی که این زبان ها، زبان های نازائی نیستند. زبان عربی در حال حاضر از زبان های بین المللی ست و اگر شرایط فراهم شود می توانند تولید کنند و همان هژمونی تک زبانی باعث شده جلوی تکامل این زبانها گرفته شود. آنها نه فرهنگستان دارند، نه در مدارس ابتدایی تدریس می شوند، و نه مجله و کتابی در حد و حدود جمعیت خودشان دارند.
از جنبه ی سیاسی هم در واقع آمارها نشان می دهد که اغلب مسئولان از تهران انتخاب می شوند و این ملیت ها هیچگونه نهادهای قانونگذار و اجرایی در مناطق محل زندگی خودشان ندارند و تمرکز فوق العاده و آهنین در پایتخت باعث می شود که تمام چشم ها به تهران باشد و کمترین مشارکت را در قدرت سیاسی داشته باشند در نتیجه این نابرابری در تقسیم قدرت سیاسی و ثروت و منزلت بین ملیت مسلط و ملیت های غیرفارس به وجود آید.
بعد از انقلاب با وجود تلاش هایی که در اوایل انقلاب برای گنجاندن حقوق ملیت های غیرفارس در قانون اساسی جمهوری اسلامی به وجود آمد اما باز اکتفا شد به دو ماده 15 و 19 که همین دو ماده هم تاکنون اجرا نشده است.
ملیت های ساکن ایران همه بومی هستند و هزاران سال و حتی برخی از آنان پیش از مهاجرت آریایی ها در فلات ایران زندگی کرده اند و بومی این سرزمین هستند و حقوقی بر آنها تعلق می گیرد که سازمان ملل متحد مورد شناسایی قرار داده. این حقوق از اعلامیه جهانی حقوق بشر شروع می شود که تمام افراد بشر را آزاد اعلام می کند که از لحاظ حقوق باهم برابرند. ماده ی دیگری که در موافقتنامه ی ویژه منع جنایت های مربوط به امحا یا نابودسازی وجود دارد که هرنوع اعمالی را که به قصد نابودی جزئی یا کلی هر گروه قومی یا ملی یا اتنیکی یا نژادی یا دینی صورت می گیرد چه به شکل کشتن اعضا، یا وارد کردن آسیب، یا قراردادن گروه در شرایط معیشتی خطرناک و … اینها همه در ایران انجام می شود. در ایران صدها هکتار از زمین های کشاورزی اعراب توسط دولت مصادره می شود در دو سوی کارون تا اینها از زمین کنده شوند و به سرنوشت ترکمن ها ـ که در دوران رضاشاه آنها را به گروه بی زمین تبدیل کردند ـ دچار کنند. اینها از نظر قوانین بین المللی جنایت محسوب می شوند. آخرین اعلامیه ای که راجع به حقوق گروه های اتنیکی در جهان در 18 دسامبر 1992 در سازمان ملل تصویب شده که هیچکدام از این حقوق در ایران اجرا نشده است.
نه تنها اصل 15 و 19 (در دوران جمهوری اسلامی)، بلکه در قانون اساسی مشروطه هم ما اصل 90 را داشتیم که می گوید در تمام ممالک محروسه انجمن های ایالتی و ولایتی به موجب نظامنامه ی مخصوص مرتب می شوند و قوانین اساسی آن انجمن ها از این قرار است… و شرح می دهد که این انجمن ها به چه شکل است. این هم در زمان پهلوی نادیده گرفته شد چون مربوط به ملیت هاست و دیدیم که با جنبش پیشه وری در دهه ی بیست که فقط می خواست این ماده را اجرا کند به چه شکل خونین و سرکوبگرانه ای برخورد کردند.
در مورد مردم عرب چون می دانم بسیاری از هموطنان من اطلاعاتشان در این زمینه کم است، به طور خلاصه اشاره می کنم. زبان این مردم عربی ست. اتفاقا زبان مردم عرب اهواز ـ وقتی من می گویم اهواز کل استان را درنظر دارم ـ از نزدیک ترین زبان ها به زبان مادر که در حجاز است، می باشد. دین مردم اسلام و اکثریت شیعه مذهب هستند منتها در سال های اخیر در واکنش به مذهب حاکم در ایران یک جریان سنی گرایی در بین جوانان عرب پیدا شده که روز به روز در حال گسترش است و حکومت برچسب وهابی بودن بر این جوانان می زند به جای اینکه به ریشه های این گرایش بپردازد. در بین مردم عرب اهواز، علاوه بر اینها مسیحی (نصرانی) و سابعی یا مندانی هم هستند. فرهنگ مردم عرب اهواز از سایر فرهنگها متمایز است. در واقع اساس مردم عرب اهواز یا استان خوزستان (یا اسم تاریخی اش عربستان ایران) شش قبیله وجود دارد: بنی تمیم، بنی کعب، بنی لام، بنی ربیعه، بنی طرف و آل کثیر. و همواره این منطقه سه نام در طول تاریخ داشته اهواز، احواز و عربستان و دوره ی رضاشاه برای اینکه هویت این مردم را محو کنند، عربستان را که از دوره ی صفویه نام این منطقه بوده به خوزستان تبدیل کردند در صورتی که لرستان، بلوچستان، آذربایجان، کردستان، گیلان که همگی دال بر ملیت های آن مناطق هستند، تغییر نیافت و این نشانگر اوج راسیسم ضدعربی در هیئت حاکمه ایران هم در دوره ی پهلوی و هم دوره ی جمهوری اسلامی است. چون در جمهوری اسلامی رضائیه شد ارومیه، بندر پهلوی شد بندر انزلی، بندر شاه شد بندر ترکمن ولی به هیچ وجه اجازه ندادند نه نام استان به نام تاریخی عربی ایرانی اش برگردد، نه نام شهرها هنوز محمره خرمشهر است، هنوز خفاجیه سوسنگرد است و فلاحیه شادگان است. در واقع مردم عرب اهواز هنوز درگیر نام گذاری هستند با حکومت ایران، یعنی درگیر ابتدایی ترین مسائل هویتی خودشان.
راسیسم ضدعربی و عرب ستیزی در ایران و منطقه ی ما دو جنبه ی تاریخی و جغرافیایی دارد. جنبه ی تاریخی اش از شعوبیه آغاز می شود و فردوسی تا قرن نوزده و بیستم، البته ادبیات ایران همیشه عرب ستیز نبوده، فقط در قرن سوم و چهارم اینگونه بوده، بعد از آن ما ناصرخسرو، مولوی، سعدی، و حافظ داریم که اوج عرفان و مسائل انسانی هستند و هیچگونه راسیسمی در آثار اینها نمی بینیم، ولی در قرن نوزدهم با آمدن ایدئولوژی های راسیستی از غرب این قضیه عرب ستیزی را هم در ایران سعی کردند جا بیندازند. عرب ها همیشه برای وطن خودشان فداکاری کردند. در همین جنگی که با همزبانان خودشان با عراقی ها داشتند، از شانزده هزار شهیدی که آنجا به خاک افتادند، دوازده هزار عرب بودند طبق آمار بنیاد شهید استان. منتها همواره در معرض برنامه های توطئه جویانه و دسیسه های مرکز برای محو هویت ملی شان بوده اند در طول دوره ی پهلوی و دوره ی جمهوری اسلامی تا این لحظه. من معتقدم دموکراسی در ایران تحقق نخواهد یافت مگر با اعطای حقوق کامل ملیت های غیرفارس و از جمله خلق عرب اهواز و این کار هم بعد از مبارزاتی طولانی و روشنگرانه و آگاهی بخش صورت خواهد گرفت و من امید دارم که آن روز فرا خواهد رسید.

Latest News

کشمکش ترک و فارس در ایران


قالت لي الشجرة: هنا مرغنا أنف الجيش الفارسي في الوحل


جلوه هاى زشت و زيبا در قيام مردم


پیام من به ملت کورد در تلویزیون کورد کانال


با اين شعار مسموم برخورد كنيم: ما آریایی هستيم عرب نمى پرستيم


Facebook

Twitter

Flickr