اوضاع كرونايى و تعطيلى آرايشگاه ها باعث شد تا دست به دامن پسرم بشوم و پس از چهل و اندى سال موى سر را از ته بزنم. وقتى هشت نه سالم بود، منتظر مى ماندم تا جاسم مرمضى سلمانى نزديك خانه مان در خفاحيه تشنه شود و با يك ليوان آب يخ تگرى، موى سرم را اصلاح كند و پنجزار پول پدر را توى جيبم بگذارم. در اواخر دهه چهل هم وقتى در لشكرآباد اهواز سكونت داشتم يكى دو بار اين كار را با سلمانى رو به روى مسجد جامع انجام دادم. سلمانى ابو رسول و مسجد و نوار فروشى ناصر شميلى سه كنج يك مثلث را تشكيل مى دادند. در يك آن مى توانستى چكاچك قيچى و نواى موسيقى عبدالامير ادريس و روضه مُلا حَنَش را بشنوى، در شرجى پنجاه درجه. ملاحنش تقريبا همه روزه، روضه امام حسين را در مسجد جامع لشكرآباد مى خواند، حتى بعد از محرم و صفر. بلندگو هم پخش مى كرد. يك بار گفت: ‘قد حورى بهشت آن قدر بلند است كه پاهايش در لشكرآباد است و سرش در ملاثانى. يعنى حدود چهل كيلومتر. بعد از انقلاب تقى به توقى خورد و ملاحنش، كاره اى شد و با تازه به قدرت رسیدگان حشر و نشر پیدا کرد و قدیمی های لشکرآآباد را فرموش کرد.
23/04/2020