قصیده ناتمام

سعید

عکس سعید سلطان پور

روزی که سعید را سلاخی کردند

روزی خردادی و خاکستری، نه، تیره و تير و مغموم. اول تير ٦٠.اعدام شاعر در یک غفلت سیاه و در فضایی سرشار از خون و انتقام. سعيد سلطان پور – اما – در همان زندان، زیر بار حکومت دینی ترور و وحشت نرفت و در اوج بگیر و ببندهای خرداد ۶۰ نسبت به اعدام جوانان و نوجوانان اعتراض می کرد که سرانجام به سلاخی اش انجامید. به گواهی یکی از همبندان اش – که چند سال پیش توسط ناصر زرافشان در کانون نویسندگان بازگفته شد – قبل از اعدام دنده های سعید را شکستند و ریه هایش را داغان کردند. سلطان پور شاعر محبوب ما در دوره دانشجویی بود، دوره شاه را می گویم. او همواره مهمان زندانبانان شاهنشاهی بود. رادیکالیسم را در شب شعر دانشگاه صنعتی تهران در آبان ۵۶ به اوج رساند که به تحصن چند روزه ما حاضران در آن شب شعر انجامید. در آن چند شب و روز همدم شاعر بودیم. از دوستان عرب، کاظم سیاحی و جلیل علیزاده هم بودند از بچه های خفاجیه که بعدها دبیر شدند و از بچه های ترک اژدر تقی زاده. سعید را از سال ۵۹ که به علت جنگ به تهران آمدم بیشتر در کانون نویسندگان ایران در خیابان مشتاق – رو به روی دانشگاه تهران – می دیدم. یک بار دوستانه از او گلایه کردم که چرا در نمایشنامه «عباس آقا کارگر ایران ناسیونال – نماد همه خلق ها را آورده ای جز عرب ها. گفت: فراموش کردم. برایم باور ناپذیر بود اما سعید را فراتر از این خطا می دیدم. یک بار هم من واو و نسیم خاکسار و فرامرز طالبی – نمایشنامه نویس و پژوهشگر گیلانی – در پیاده رو کتابفروشی های جلو دانشگاه تهران قدم می زدیم که فرامرز اجازه رخصت خواست و رو به جمع گفت: « کاری با من ندارید» سعید گفت: « چرا من کاری دارم» سراپا گوش بودیم که ببینیم چه کاری با او دارد که سعید گفت: «رفتی منزل شعری از طرف من بگو». و همه زدیم زیر خنده. سعید سلطان پور سمبل شجاعت و پایداری بود و – چه با او موافق باشیم و چه نه – تا مغز استخوان به هنر متعهد باور داشت. «نوعی از هنر نوعی از اندیشه» مانیفست هنری او و تفی بود به هنر نخبه شاهنشاهی. پس از شنیدن خبر اعدام اش در شبی اندوهبار این شعر را سرودم که در سایت کانون نویسندگان در تبعید منتشر شده است.

قصیده‌ی ناتمام / شعری از / یوسف عزیزی بنی‌طرف
ارسال شده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸
یوسف عزیزی بنی طرف

در سوگ سعید سلطان پور

مصلوب را بنگرید
امشب
برفراز فلات
برجلجتای شکنجه
بربام ماه
نظر دوخته است
غلغله شورانگیزی است
باده نوشان سرمدی
در میخانه تاریخ
بر هفت آسمان
چنگ مستانه می زنند
شاعران
مادران
شعری برای ستاره بگویید
سبز و زلال
قصیده ناتمام قرون را
با شاه بیت شهادت
در ازدحام شبانه تاریخ
با خون سرزمین و زمین
غسل تعمید دهید
در سوگ سکوت قصیده
– نه –
در هنگامه شهامت و شعر
در عقد ستاره و آتش
سرود سماع ستاره را
به مهمانی دریا ببرید
فردا
خیال سترگ خلق
عشق ارغوانی یار را
با قلم گیسوان قره العین
– آغشته به عطر گل سرخ –
بر بوم تارک تاریخ
تصویر می کند
یوسف عزیزی بنی طرف
تهران ۱/۴/۱۳۶۰
نقل از: سايت كانون نويسندگان در تبعيد

Latest News

کشمکش ترک و فارس در ایران


قالت لي الشجرة: هنا مرغنا أنف الجيش الفارسي في الوحل


جلوه هاى زشت و زيبا در قيام مردم


پیام من به ملت کورد در تلویزیون کورد کانال


با اين شعار مسموم برخورد كنيم: ما آریایی هستيم عرب نمى پرستيم


Facebook

Twitter

Flickr