يوسف عزيزى بنى طرف
پس از صمد بهرنگی، علی اشرف درویشیان الگوی نسل ما بود؛ معلم روستا، قلم به دست تنگدستان و بی خانمانان وچالشگر نظام شاهنشاهی. کتاب های “آبشوران”،”از این ولایت”، “صمد جاودانه شد” و سپس پژوهش هایی چون گردآوری “افسانه های مردم ایران” بخشی از آرزوها و دردهای اجتماعی ما را باز می گفت. در فضای چپ اواخر دهه چهل و دهه پنجاه شمسی، همه دوست داشتیم صمد بهرنگی شویم. اینها مثل ما اهل پیرامون بودند، از مناطق ترک نشین و کردنشین آمده بودند و به فارسی می نوشتند. پس از مرگ بهرنگی، علی اشرف درویشیان، شد الگوی ما. پس از انقلاب همه چیز دگرگون شد. صف بندی های ایدیولوژیک پدید آمد. یکی شد توده ای، دیگری فدایی، سومی پیکاری و چهارمی لیبرال و.. اما این فرآیند بعدها تغییر یافت.
وقتی در سال 1376 پوینده و مختاری را کاردآجین کردند، درویشیان از معدود نویسندگانی بود که پای ثابت نشست های کانون نویسندگان بود که به رغم فشارها و خطرها، در خانه های اعضا برگزار می شد. پس از نشر کتاب “افسانه های مردم عرب خوزستان” – که نتیجه کوشش های من و همسرم بود – ، درویشیان شماری از این افسانه ها را در کتاب ” افسانه های مردم ایران” منتشر کرد. وقتی در سال 1384 سکته ناقص مغزی کرد و خانه نشین شد، همه اعضای کانون متاثر شدند. اما در بهار سال 87 شمسی، حادثه ای رخ داد که الگویی را که از درویشیان به عنوان نویسنده چپ انسانگرا در ذهنم ساخته بودم درهم شکست.
در آن هنگام نشستی عمومی برای بزرگداشت علی اشرف درویشیان در نشر ثالث در خیابان کریم خان زند تهران برگزار شده بود. ایشان که بر روی صندلی چرخدار نشسته بود لطیفهای از زندگی خود را تعریف کرد که سراسر اهانت به عرب ها بود. در آن لحظه، محمود دولت آبادی به من خیره شد و بعد از جلسه به من گفت که از سخنان درویشیان شرمزده شده است واضافه کرد که در نشر رمان ” آن مادیان سرخ یال” هم که در بارۀ امرء القیس شاعر عرب دوران جاهلیت است، با سرزنشهای (به قول خودش) شووینیستها رو به رو بوده است. این برخورد زننده و زشت درویشیان با عرب ها برای برخی از حاضران دور از انتظار می نمود. او به هر حال اهل کرمانشاه بود که اکثریت مردمش کرد هستند و به عنوان یک نویسندۀ متعهد سیاسی به ادبیات کردی هم توجه داشت و قاعدتا میبایست در برابر تبعیضات و سخنان تحقیرآمیز علیه ملیت ها حساس باشد. اما متاسفانه این گونه نبود. برای من هم دور از انتظار می نمود. اما من کمابیش با این برخوردهای راسیستی با عرب ها در میان اهل قلم ایران آشنا بودم و در آن سال ها به عنوان تنها عضو عرب کانون نویسندگان و انجمن صنفی روزنامه نگاران با برخوردهای بسیاری از این گونه رو به رو می شدم که برای اغلب آنان عادی به شمار می رفت. من با کنکاش و تعمق چندین و چند ساله در باره عرب ستیزی رایج در میان اهل قلم می توانم بگویم، این پدیده نژاد پرستانه ضد انسانی در میان روشنفکران و نویسندگان ایران – از هر طبقه و گرایش سیاسی و اجتماعی – ژرفش و گسترش فراوان دارد. وجالب آن که گاهی برخی از روشنفکران غیرفارس هم به دام آن می افتند. فراموش نکنیم که تاریخنگاری چون احمد کسروی ترک آذربایجانی نیز به این ویروس آلوده بود. شاید نوعی مصلحتگرایی فردی هم در پس قضیه باشد، چون به هر حال اینان فکر میکنند بیشتر مخاطبانشان کسانی هستند که عربستیزی را می پسندند.