جدايى خواهى يك نظريه سياسى است

Yousef Azizi

گفتگو با یوسف عزیزی بنی طرف

فیروزه رمضان زاده – مجله خلیج   9 نوامبر، 2015

در ماه ها و سال های گذشته استان خوزستان شاهد ناآرامی ها، نارضایتی ها و گردهمایی های مسالمت آمیز در حوزه محیط زیست و از سوی دیگر بازداشت های گسترده بوده است. از جمله در اسفندماه سال گذشته شماری از شهروندان اهوازی در پایان یک مسابقه فوتبال بازداشت شدند. مرگ یونس عساکره، دستفروش خرمشهری که در اعتراض به جمع کردن بساط میوه فروشی اش از سوی مأموران شهرداری، دست به خودسوزی زد نیز اعتراض ها و بازداشت هایی در پی داشت.

با توجه به وجود تبعیض ها و مشکلات اقتصادی نظیر بالا بودن نرخ بیکاری آیا پس از روی کار آمدن روحانی پیشرفتی در حوزه اقتصاد و معیشت مردم خوزستان حاصل شده است؟ چه راهکاری برای رفع تبعیض ها و حذف نگاه امنیتی در این استان وجود دارد؟ خلیج، این پرسش ها را با یوسف عزیزی بنی طرف، نویسنده و فعال سیاسی مقیم لندن در میان گذاشته است.

حسن روحانی که در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری بیشترین رای موافق را از مناطق اقلیت نشین گرفت در بیانیه شماره سه کارزار انتخاباتی خود به رفع تبعیض ها و حذف نگاه امنیتی درمناطق اقلیتی پرداخت اما پس از تشکیل دولت یازدهم، ۲۵ زندانی عرب، کرد و بلوچ به دار آویخته شدند. کنترل ارتباطات، شکنجه، اعدام و آزار فعالان عرب و خانواده هایشان را چگونه ارزیابی می کنید؟

قبل از هر چیز بگویم که من با اصطلاح “مناطق اقلیتی” چندان موافق نیستم چون در ایران واقعاً نمی توان به عنوان مثال ترک ها را اقلیت به شمار آورد و اساساً جامعه ایران مجموعه ای از اقلیت هاست و هیچ قوم یا ملیتی در اکثریت نیست. بهتر است این مناطق را “مناطق پیرامونی”، “مناطق ملیت ها” یا “مناطق ملیت های غیر فارس” بنامیم.

همچنین بازداشت ها محدود به اسفندماه سال گذشته نیست بلکه در نیمه مهر ۹۴ هم بین ۴۰ تا ۵۰ نفر از فعالان فرهنگی، مذهبی ومدنی عرب در شهرهای اهواز و شوشتر دستگیر شدند. به منزل شاعر معروف اهوازی علی بیت صیاح معروف به “ابوشروق” یورش برده و اسباب و اثاثه شخصی اش را به یغما بردند اما او خوشبختانه در خانه نبود.

هم چنین ده ها تن در شهرهای بندر معشور و هندیان بازداشت شدند. این کار در دهه اول محرم انجام گرفت. در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی فرآیند اعدام در کل ایران افزایش یافت و البته اعدام های سیاسی عمدتاً در تهران، اهواز، کردستان وبلوچستان بود. احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در باره حقوق بشر در ایران روز ۲۶ اکتبر اعلام کرد که امسال اعدام ها نسبت به سال پیش ۲۵ در صد افزایش یافته است. او گفت از ابتدای سال جاری میلادی تاکنون حدود ۷۰۰ نفر در ایران اعدام شده اند واین تعداد تا پایان سال احتمالاً به بیش از هزار نفر می رسد.

باتوجه به این که در سال میلادی گذشته حداقل ۷۵۳ نفر اعدام شده اند، نسبت افزایش اعدام ها در سال کنونی ۲۵ درصد خواهد بود. اگر میزان اعدام در تهران را جدا کنیم به نظر می رسد بیشترین اعدام ها دراقلیم اهواز (استان خوزستان)، کردستان وبلوچستان انجام گرفته که مناطق غیرفارس نشین است. منظور از اعدام ها اعم از فعالان سیاسی ومتهمان جرایم عمومی است. طبق آمارخبرگزای تسنیم در فروردین ۹۳ استان خوزستان (اقلیم اهواز) با ۱۳ هزار و ۲۸۵ زندانی پس از تهران و خراسان رضوی و فارس و اصفهان در رتبه پنجم قرار داشت. اما در زمینه اعدام ها اعم از سیاسی و عمومی پس از استان تهران قرار می گیرد.

طی دهه گذشته در زمینه اعدام، فعالان هویت طلب غیر فارس در برخی سال ها، بیشترین اعدام ها مربوط به کردستان و در برخی سال ها مربوط به اهواز بود. مثلاً اقلیم اهواز (خوزستان) در سال ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ پس از تهران بیشترین میزان اعدامی ها را داشت. شماری از بهترین و تحصیلکرده ترین جوانان عرب به بهانه های ساختگی در دادگاه های چند دقیقه ای اعدام شدند.

در سرلوحه اینان هاشم شعبانی، شاعر شهید عرب است که همراه با هادی راشدی، دبیر اهوازی در ژانویه ۲۰۱۴ اعدام شد. اعدام این شاعر، موجی از واکنش های اعتراض آمیز میان روزنامه نگاران و شاعران از استرالیا گرفته تا آمریکای لاتین برانگیخت. لذا ناقضان حقوق بشر در ایران باید افشا شوند و طبق گفته احمد شهید “تحت تحریم سفر” قرار گیرند.

طی سال های گذشته ده ها فعال عرب اهوازی زیر شکنجه کشته شدند. این را در شهرهای دزفول، شوش دانیال، اهواز و دیگر شهرها دیدیم. درباره کنترل ارتباطات نیز باید گفت که در این استان، همه تلفن ها موبایل ها و حساب های فعالان فرهنگی مدنی و سیاسی عرب در شبکه های اجتماعی کنترل می شود. اینترنت بسیار ضعیف است واین کار عمدی ازسوی حاکمیت انجام می شود. رسانه ها هم صحبت از این می کنند که ایران بیشترین میزان اعدام را در جهان دارد، بعید می دانم که حاکمان تهران این روند را متوقف یا حتی کند سازند زیرا این اعدام ها را برای هراس افکنی میان مردم و فعالان انجام می دهند.

با توجه به وعده های دولت یازدهم و وقوع رویدادهای سیاسی و اجتماعی در دو سال و نیم اخیر آیا می توان در وضعیت خودآگاهی و گفتمان غالب اقلیت های قومی – ملی در ایران تغییراتی متصور شد؟

دولت یازدهم به هیچ یک از وعده هایش در باره اجرای اصل ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی عمل نکرد و این سومین مهرماه است که دولت روحانی برسرکار است. اما هنوز دانش آموزان ملیت های غیرفارس نمی توانند به زبان مادری شان درس بخوانند. در صورتی که آنها به گفته حمید رضا حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش دوره احمدی نژاد، حدود هفتاد درصد کل دانش آموزان کشور را تشکیل می دهند.

فراموش نکنیم که روحانی با دادن وعده و وعید، بیشترین آرای خودرا از مناطق ملیت های غیرفارس به دست آورد. بی گمان کشاکش میان جناح های رقیب در حاکمیت می تواند روزنه ای برای تحرک بیشتر ملیت ها فراهم سازد. این روزنه در دوره ریاست جمهوری روحانی براثر کشمکش میان به اصطلاح میانه روها و تندروها اندکی باز شد.

این امر اگر از سوی فعالان این ملیت ها به خوبی بهره برداری شود می تواند در افزایش آگاهی های سیاسی وفرهنگی میان ملیت های غیرفارس موثر افتد. اما اگر منظور شما از تغییردرکل جامعه ایران است باید بگویم این تغییر تنها با هماهنگی میان فعالان و گروه های سیاسی ومدنی جوامع غیرفارس و جامعه فارس زبان در ایران قابل انجام است. خیزش مردم تهران و چند شهر مرکزی دیگر در سال ۲۰۰۹ که به “جنبش سبز” معروف شد نتوانست به نتیجه برسد زیرا آذربایجان و کردستان و اهواز وبلوچستان در آن جنبش، مشارکت اساسی نداشتند.

نقش مهم آذربایجان را در انقلاب مشروطه و نقش تبریز و کارگران اهواز و آبادان را در انقلاب بهمن ۵۷ می شناسیم. متاسفانه هیچ یک از جریان های سیاسی چه در ایران وچه در خارج دغدغه گردآوری همه نیروهای سیاسی و مدنی اعم از فارس و غیرفارس را در سر ندارد یا اگر دارد کاری در این زمینه انجام نمی دهد. در ترکیه، گروهی مانند “حزب دموکراتیک خلق ها” پیدا می شود که کردها، علوی ها، عرب ها، زنان و دیگر اقلیت های قومی و جنسی و چپ های رادیکال ترکیه را گردهم می آورد و وارد پارلمان می شود و بالاتر از آن گفتمان چهارمی را میان سه گفتمان رایج در ترکیه – اسلامگرایان، ملی گرایان وچپگرایان سنتی ایجاد می کند.

اما در ایران چنین چیزی نداریم، نه چپگرایان، نه سبزها و نه اسلام گرایان اصلاح طلب نتوانستند نیروهای ملیت های غیرفارس و دیگر نیروهای مخالف استبداد را در ایران دور هم جمع کنند و ائتلاف گسترده ایجاد کنند. این دوری و بی اعتمادی موجب می شود تا شعار “مرگ بر فارس” را در ارومیه بشنویم. البته این شعار، واکنشی است در برابر تحقیر و توهین به ترک ها در ایران، به هر حال شعار تندی است. اگر نخبگان و فعالان فکری و سیاسی تهران نشین از خواب گران بی توجهی بیدار نشوند و نخواهند حقایق دور و بر خود را ببینند، جدایی ولو ذهنی و روحی میان ملیت ها روز به روز بیشتر می شود. متاسفانه اغلب آنان به دغدغه ها و مشکلات ویژه ملیت ها توجهی ندارند وچون کبک سر در برف پنهان کرده اند.

علی یونسی در مقام مشاور ویژه رئیس جمهوری ایران در امور اقوام و اقلیت ها تا به امروز چه اقداماتی برای کاهش فاصله گفتمان مرکز و گفتمان رایج در مناطق اقلیتی انجام داده است؟ آیا توانایی های لازم را در پیشبرد امور اقوام و اقلیت های دینی داشته است؟ آیا این فاصله ها کاهش پیدا کرده اند؟

علی یونسی و کل دولت روحانی نه می خواهد و نه می تواند گام های موثر به سود مردمان غیرفارس بردارد چه برسد به این که مساله ملی را در ایران حل کنند. در همین مساله تدریس زبان مادری در مدارس، مثل قطره چکان عمل می کند. پس از سه سال، در مهر ۹۴ برنامه تدریس زبان کردی را آن هم به عنوان یک رشته دانشگاهی وارد سیستم کرده اند.

البته گام مثبتی است اما دولت در زمینه اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی، بسیار کند وفریبکارانه کار می کند. یک چیز غیراساسی را می دهد تا چیز اساسی را ندهد. می دانیم که کردها و دیگر ملیت های غیرفارس خواهان تدریس به زبان مادری در مدارس هستند و این در قانوان اساسی هم ذکر شده است. به جای فرهنگستان زبان وادبیات ترکی، مجمع فرهنگ و هنر آذربایجان ایجاد کردند که این دو از زمین تا آسمان باهم فرق دارند. چیزی مسخ شده از آن چه هموطنان ترک ما در انتخابات ریاست جمهوری خواسته اند.

گرچه ملیت ها ابتدا از ایجاد پستی به نام “دستیار ویژه رییس جمهور در امور اقوام واقلیت های دینی و مذهبی” از سوی روحانی خوشحال شدند اما شخصی که برای این امر تعیین شد علی یونسی “ترب پوک” از آب در آمد یعنی ظاهری قرمز و درونی سفید و پوک. کم کم این روحانی، ماهیت خودرا نشان داد و ناسیونالیست فارس محور از آب در آمد. کمترین سخنی می گوید که در آن تحقیر عرب ها نباشد. وی با علم بر وجود مردم عرب در ایران این سخنان توهین آمیز را بیان می کند. از آن خطرناک تر، گرایش های امپریالیستی و باستان گرایانه اوست. که البته این خاص وی نیست و جریانی در حاکمیت این گونه فکر می کند.

یونسی طی اظهاراتی در دایرة المعارف بزرگ اسلامی در اسفند ۹۳ این گرایش ها را نشان داد. وی از زبان ترکی آذری به نام زبان آذری نام برد یعنی حتی ابا دارد زبان هموطنان ترک ما را به نامی که میان مردم ایران رایج است بنامد. یونسی مرزهای ایران با کشورهای همسایه را مرزهای مصنوعی نامید و بغداد را مرکز و پایتخت امپراتوری نوین ایران به شمار آورد. این سخنان، برخی از کشورهای همسایه را برآشفت و وزیر خارجه عراق را که دوست ایران هم هست واداشت تا به این سخنان تجاوزگرانه اعتراض کند. از این رو وجود شخص خودبرتر بینی چون یونسی در این جایگاه نه تنها فاصله گفتمان میان مرکز و پیرامون را کاهش نداده بلکه بر آن افزوده است و حتی باعث فاصله میان ایران و کشورهای همسایه می شود.

یکی از انتقادهای فعالان اقلیت های قومی این است که حکومت برای اداره مناطق مختلف ایران، از کار شناسان و دانش آموختگان بومی استفاده نمی کند این سیاستگذاری در استان خوزستان چگونه اجرا می شود؟

این نوعی تبعیض سیاسی است و یکی از تبعیض هایی است که در چارچوب ستم ملی یا ستم مضاعف علیه ملیت های غیرفارس اعمال می شود. ستم ملی اعمال شده علیه ملت عرب در ایران شامل تبعیض سیاسی، اقتصادی،فرهنگی ونژادی است. اغلب پست های سیاسی مهم در استان از آن غیربومیان است و عرب ها که بیش از هفتاد درصد جمعیت استان را تشکیل می دهند سهم اندکی در این زمینه دارند.

برخی از مسوولان غیربومی، حتی ساکن اهواز نیستند بلکه از تهران و سایر شهرهای مرکزی به آن جا می روند. چندی پیش رسانه های محلی اهواز از وجود “آبدارچی” پروازی خبردادند. حدود پنج درصد از پست های مهم سیاسی و اداری اهواز و دیگر شهرهای استان به عرب ها (یعنی هفتاد در صد جمعیت استان) اختصاص دارد. از استاندار تا اکثریت قریب به اتفاق مدیران کل وروسای ادارت مهم در اهواز ودیگر شهرهای تابعه در اختیار غیر عرب ها و غیر بومی ها است.

پس از سقوط آخرین حاکم عرب یعنی شیخ خزعل توسط رضا خان در سال ۱۳۰۴ تاکنون هیچ استاندار عربی برای این استان تعیین نشده است. حاکمیت تهران حاضر است کسی مثل علی شمخانی که یک عرب اهوازی در خدمت نظام است را به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی تعیین کند اما حاضر نیست یک استاندار عرب اهوازی، حتی از میان وابستگان به رژیم را به این سمت برگزیند چون به هموطنان عربش اطمینان ندارد و آنان را شهروند درجه سه به شمار می آورد که محتاج قیم هستند.

این موضوع مرا به یاد شهر فرگوسن آمریکا می اندازد که چند ماه پیش شاهد وقوع تظاهرات سیاه پوستان آن شهرعلیه تبعیض نژادی بودیم. رسانه ها اعلام کردند که اکثریت سیاه پوستان ساکن این شهر هیچ نقشی در اداره پلیس و دیگر ادارات مهم این شهر ندارند. در واقع تبعیض نژادی علیه سیاه پوستان در آمریکا با تبعیض نژادی علیه عرب ها در اهواز و شهرهای تابع یکی است با این تفاوت که اگر در آمریکا علیه سیاه پوستان تبعیض نژادی صورت می گیرد، مردم این آزادی را دارند که با برپایی تظاهرات یا در رسانه ها به آن اعتراض کنند اما در ایران چنین چیزی ممکن نیست. هر حرکت اعتراضی مردم با خشونت وخون پاسخ داده می شود.

اینجا از بی توجهی حاکمان تهران نسبت به آلودگی هوای شهر اهواز و اعمال نفوذشان برای انحراف آب کارون به سوی شهرهای یزد و اصفهان وخشک شدن آن سخن نمی گویم. فقط به یک نکته اشاره کنم که اخیراً رخ دارد. براثر بارانی که روز پنجشنبه ۲۹ اکتبر در اهواز بارید یک نفر کشته و ده هزار نفر مسموم شدند. علت هم وجود ابرهای اسیدی در آسمان این شهر است. این چندمین بار است که بارش باران در اهواز کشته و مجروح می دهد. در همه جا، باران عامل رحمت است اما در اهواز عامل مرگ ومیر ومسمومیت است. دلیل همه این ستم های وارد بر مردم عرب، ریشه در همین تبعیض ها دارد. این مردم، در قیاس با اصفهانی ها و کرمانی ها و یزدی ها، در تهران، کمتر کسی را دارند که در مراکز عالی تصمیم گیری از آنان دفاع یا برایشان لابی کند.

آیا چنان چه شایعه است گرایش های تجزیه طلبانه در میان اعراب خوزستان به دلیل اعتراضات مدنی اعراب خوزستان و تبعیض های اجتماعی و فرهنگی وجود دارد؟ به طور مشخص در این دوره، افزایش این گونه رویدادها از نظر کنکاش ریشه ای چه دلایلی می تواند داشته باشد؟

گرایش جدایی خواهانه در میان عرب ها گرایش عام نیست. افزون بر ستم مضاعفی که بر همه ملیت های غیرفارس در ایران صورت می گیرد عرب ها در معرض تبعیض نژادی هم قراردارند. عرب ستیزی نه تنها در میان بخشی از حاکمان، بلکه در میان نخبگان و مردم عادی جامعه فارس زبان نیز وجود دارد.

شاعر یا نویسنده یا هنرمندی را نمی شناسیم که به صراحت در کتاب ها یا از تریبون های عمومی، کردها، بلوچ ها یا ترکمن ها را مثل عرب ها مورد تحقیر وتمسخر و توهین قراردهد. این امر در مورد ترک ها هم صورت می گیرد اما کمتر از آن، چیزی است که نسبت به عرب ها انجام می گیرد.

به اینها اضافه کنید موضوع بی تفاوتی حاکمیت در تخریب محیط زیست استان و تعمد در خشک کردن تالاب هورالعظیم و رود کارون و دیگر رودخانه های استان. در اینجا شرکت آزادگان وابسته به شرکت نفت و شرکت های نفتی چینی نقش اساسی در تخریب این تالاب دارد. اینان حتی شمار محدودی از کارگران عرب بومی شاغل در این شرکت را هم تحمل نمی کنند و هر از گاهی تعدادی از آنها را اخراج می کنند. بارها شاهد اعتراضات این کارگران عرب هستیم که به انگیزه های نژادپرستانه از کار اخراج شده اند.

فراموش نکنیم ملت عرب در ایران، فقیرترین ملت در ثروتمندترین زمین هاست. وقتی ظلم و ستم از زمین و آسمان بر سر مردم می بارد چه انتظاری از مردم عرب دارید؟ فراموش نکنید این ملت در طول تاریخ پانصد ساله خود، از دوران مشعشیان تا دوره شیخ خزعل ( ۱۴۳۶ – ۱۹۲۵) یا مستقل یا از خودمختاری وسیعی در چارچوب ایران برخوردار بوده اند. این را من نمی گویم مورخان فارس زبان گفته اند.

ممکن است من و شما با جدایی خواهی موافق نباشیم اما جدایی خواهی یک نظریه سیاسی است وتنها با گفتگو وتعامل سیاسی می توان با آن برخورد کرد. این نظریه در جامعه ایران مثل اصلاح طلبی، ملی مذهبی، لیبرالیسم و کمونیسم است وطبق قوانین بین المللی، باورمندان به این نظریه حق دارند باورهای خودرا به طور مسالمت آمیز بیان کنند.

در بریتانیا وقتی درسال ۲۰۱۴ احزاب ملی گرای اسکاتلند موضوع استقلال اسکاتلند را مطرح کردند، بحث و جدل های گوناگونی در این باره صورت گرفت که در همه پرسی اگوست همان سال، پنجاه و اندی درصد از ملت اسکاتلند به عدم جدایی رای دادند. در کانادا نیز در سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۵ و ۲۰۱۳ سه بار همه پرسی در باره استقلال ایالت کبک انجام شد که در هر سه بار مردم به استقلال، رای منفی دادند. در آخرین بار رای منفی حدود ۵۹/۵۰ درصد بود. در ایالت کاتالان اسپانیا نیز در این روزها شاهد فرآیند مشابهی هستیم. تظاهرات ملیونی در بارسلون مرکز این ایالت در اکتبر ۲۰۱۵ نمونه ای از خواسته ملت کاتالان برای جدایی از اسپانیاست اما تا زمانی که همه پرسی صورت نگیرد نمی توان به ضرس قاطع گفت این گرایش چند درصد از مردم این ایالت است.

جالب آن که در هیچ یک از این کشورهای دموکراتیک، شهروندانشان را به خاطر استقلال طلبی نه اعدام می کنند و نه به زندان می افکنند. یعنی این فرآیند از طریق سرکوب و خشونت صورت نگرفته است. بنابراین نباید از جدایی طلبی تابو ساخت. باید با معتقدان به این نظریه سیاسی گفتگو کرد و خواست هایشان را شنید و به دنبال راه حل بود. این تنها راه حل دموکراتیک مساله است. این روش دموکراتیک البته به مذاق کسانی که خاک را مهم تر از دمکراسی می دانند و ستایشگر نظام استبدادی مذهبی در سرکوب عرب ها، ترک ها، کردها و بلوچ ها هستند ناسازگار است.

بارها گفته ام که تعلل حاکمیت در اجرای حتی مواد قانون اساسی یعنی اصل ۱۵ قانون اساسی باعث می شود که گروه های بیشتری از جوانان به سوی رادیکالیسم و جدایی خواهی پیش بروند. وقتی حاکمیت به قانون اساسیش هم احترام نمی گذارد چون به نفع ملیت های غیر فارس است انتظار چه واکنشی از سوی این مردمان دارید.

در پایان به پدیده ای اشاره کنم که بی ارتباط با این بحث نیست و آن واکنش فعالان عرب نسبت به مذهب شیعی حاکم است. طی یکی دو دهه گذشته گواه تسنن بیش از بیش این فعالان هستیم. طبق آمار غیررسمی که از اهواز به دستم رسیده، حدود پنجاه تا شصت درصد این فعالان به مذهب تسنن پیوسته اند. این امر، هراس حاکمیت را در پی داشت. افزون بر زندانیان سیاسی عرب، زندان های اهواز و دیگر شهرهای تابع مملو از این گونه زندانیان است که مذهب خودرا از تشیع به تسنن تغییر داده اند.

جایگزینی برای موضوع جدا شدن ملت عرب یا دیگر ملل ساکن در ایران وجود ندارد مگر این که به آنها اجازه دهند حق تعیین سرنوشت خود را اعمال کنند. یکی از گزینه ها دراین زمینه حق تعیین سرنوشت در چارچوب ایران است که در داخل و خارج هوادارانی دارد و به نوعی پادزهر گزینه تجزیه است.

Latest News

کشمکش ترک و فارس در ایران


قالت لي الشجرة: هنا مرغنا أنف الجيش الفارسي في الوحل


جلوه هاى زشت و زيبا در قيام مردم


پیام من به ملت کورد در تلویزیون کورد کانال


با اين شعار مسموم برخورد كنيم: ما آریایی هستيم عرب نمى پرستيم


Facebook

Twitter

Flickr